پیمانه ////                                                زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
پیمانه ////                                                زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

پیمانه //// زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

فرهنگی اجتماعی

شهید نصر الله عطایی ( روستای گیت )


شهید نصر الله عطایی گیت فرزند حسین در یکم فروردین ماه سال 1342 در روستای گیت از توابع شهرستان درمیان استان خراسان جنوبی در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را تا پنجم ابتدایی در این روستا گذراند و در این مدت از دانش آموزان موفق و ممتاز آموزشگاه بود.شهید عطایی دوران کودکی و نوجوانی خود را به همراه خانواده در این روستا سپری کرد. وی از دوران کودکی بسیار مهربان،باهوش و با استعداد بود و در برخورد با بزرگترها با احترام و با کوچکترها نهایت محبت و صمیمیت را به خرج می داد. از همان اوان کودکی در تمام مجالس اهل بیت عصمت و طهارت شرکت می کرد به شکلی که خانواده نصرالله از وی به عنوان الگو و سرمشق و چهره ای محبوب و مورد احترام در میان تمام اقوام ذکر می کنند چرا که بر خوردهایش بسیار فروتن و متواضع بود.زندگی در روستای محروم و دور افتاده طعم فقر و محرومیت را از آغاز نوجوانی به وی  چشانید. وی در کنار خانواده اش زندگی بسیار ساده ای داشت و از زرق و برق دنیا گریزان بود و نسبت به افراد رنج کشیده احساس مسئولیت می کرد.نصرالله از همان ابتدا علاقه بسیار زیادی در زمینه کمک به مردم محروم و مستضعف داشت. همچنین وی از همان ابتدا دارای بعد عرفانی قوی بود به طوری که شبها غالبا تا نیمی از شب به راز و نیاز می پرداخت و بسیاری از روز ها را روزه می گرفت.وی فردی مهربان،صبور،صمیمی،نجیب و علاه مند به تلاوت قرآن و شرکت در نماز جماعت بود.  شهید عطایی با اوج گیری انقلاب در راهپیمایی ها و اجتماعات باشکوه امت قهرمان حضور فعال داشت و با پخش عکس ها و اعلامیه های حضرت امام (ره) در به راه انداختن و سازماندهی تظاهرات مختلف نقش فعالی داشت.وی عاشق امام و انقلاب بود و از همه توان خود در راه اهداف نظام و انقلاب استفاده می نمود.اخلاق خوب در خانواده و اجتماع، شرکت فعال در جلسات مذهبی،تشویق دوستان به مانوس بودن با قرآن،احترام به والدین و اهتمام به انجام صله رحم،علاقه زیاد به مطالعه،عشق ورزیدن به اهل بیت عصمت و طهارت و دشمنی با گروهک ها و نیروهای ضد انقلاب از خصوصیات بارز شهید عطایی بود.او بسیار خوش برخورد و مومن بود. نمازش را سر وقت می خواند و در مسجد روستا در مراسم عزاداری امام حسین(ع) شرکت می جست.شهید عطایی برای گذران دوران سربازی به ژاندارمری پیوست و بلافاصله به سوی میدان های نبرد حق علیه باطل رهسپار شد و سرانجام این سرباز رشید اسلام در دوازدهم تیرماه سال 1363 پس از ابراز شجاعت ها و دلاوریهای فراوان در منطقه عملیاتی آبادان به فیض شهادت نایل آمد. پیکر پاکش پس از تشییع در بیرجند جهت خاکسپاری به زادگاهش روستای گیت انتقال یافت.

فعالیت های انقلابی شهید نصرالله عطایی

شهید نصرالله عطایی گیت آنقدر طرفدار انقلاب و حضرت امام (ره) بود و از اسلام دفاع می کرد که کسی جرات نداشت جلوی او علیه اسلام حرفی بزند و این در حالی بود که او از آن چنان صبر و حوصله و محبتی در زندگی برخوردار بود که هرگز عصبانی نمی شد و کسی نمی توانست او را عصبانی کند.همزمان با اوج گیری مبارزات انقلابی مردم به صورت داوطلبانه در راهپیمایی ها و مراسم تطاهرات علیه نظام شاهنشاهی شرکت می کرد و به صورت پیاده به روستاهای اطراف محل زندگی خود(روستای گیت) حرکت می کرد تا در تظاهرات شرکت کند.وی اکثر اوقات با همکاری دوستانش در زادگاهش راهپیمایی و تظاهرات علیه نظام شاهنشاهی راه می انداخت و در شعار نویسی بر روی دیوارها و پخش اعلامیه ها شرکت فعال داشت.

شهید عطایی به خواهران و برادران و دوستانش سفارش می کرد که قدر اسلام و انقلاب را بدانید زیرا این حکومت اسلامی است که برای مستضعفین تلاش می کند و حق مضلوم را از ظالم خواهد گرفت.اوعاشق امام راحل(ه) و صحبت های ایشان بود به شکلی که اگر مطلب یا جمله ای از صحبت های ایشان را می دید آن را چندین بار تکرار می کرد  درذهن خود جای می داد و به دیگران نیز یادآوری می کرد.شهید عطایی علاقه زیادی به راه حضرت امام(ره) داشت و همین علاقه به امام(ره)،انقلاب و اسلام بود که زمینه ساز شهادت ایشان شد.

قصه آخرین شب

 

شهید عطایی  از زبان مرحوم حسین عباسی همرزم شهید

من یکی از همرزمانت هستم که لحظه ای بعد جنازه ی خونین تو را بر روی دست گرفتم در حالی که کسی جرات نفس کشیدن نداشت و تنها صدایی به گوش می آمد  خش خش گام های همرزمانت بود که تو را در تاریکی شب بر سر دست می آوردند قطره های خون تو چکه چکه بر زمین میچکید .ای شهید آیا به یاد داری که باهم پیمان بستیم در مقابل قداربندان تاریخ سر خم نکنیم با تو حرف می زنم ای شهید آیا می شنوی چه می گویم می خواهم قصه آخرین شب را دوباره بازگو کنم وقتی پیکر خون آلودت را به پشت سنگر آوردند قلب تو می تپید انگار گواهی می داد که هنوز زنده هستی و اندک باقی مانده ها بر گرد تو حلقه زدند وآرام بر چهره ی معصومت اشک ریختند .

 

 

وصیت نامه شهید عطایی

بسم الله الرحمن الرحیم

"یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی فی جنتی"

"ای نفس قدسی مطمئن ودل آرام {به یاد خدا}امروز به حضور پروردگارت بازآی که تو خشنود{به نعمت های ابدی او} واو راضی از توست بازآی و در صف بندگان  خاص من درآی و در بهشت من داخل شو

سلام بر امام امت وسلام بر مردم شهید پرور وسلام بر شهیدان تاریخ خونین تشیع از کربلا تا ایران. شهادت مرگ انتخابی یک انسان انتخاب گر است که برای پیوستن به معشوقش این کوتاه ترین وبهترین راه را انتخاب می کند واین که من تصمیم گرفته ام که از نزدیکترین راه به لقا پروردگار برسم. از اینکه وظیفه شرعی هر انسان مسلمان است که بایستی قبل از مرگ خویش زندگی نامه یا به قولی وصیتنامه ای داشته باشد من هم وظیفه خود دیدم که وصت نامه ای بنویسم،امیدوارم که خداوند منان از گناهانم در گذرد و این بنده حقیر را جز شهدا محسوب کند چرا که از پیامبر اکرم (ص)نقل شده: که هر شهید با اولین قطره خونی که از خود بر زمین می ریزد خداوند تمام گناهان او را می بخشد و خداوند توبه پذیر است از همگی برادران و خواهران طلب بخشش می نمایم و از حسین عباسی طلب بخشش دارم. ای مادر عزیزم تو چه مشقتها و بد بختی ها در این دهات دورافتاده استان خراسان  برای من کشیدی و همیشه امیدوار بودی که به پسرت یعنی من بدهی و خداوند بزرگ اجر و پاداش آن را به تو خواهد داد و امیدوارم بعد از مرگم خودت را ناراحت نکنی که دشمنان اسلام سوء استفاده کنند. و تو ای پدرعزیزم که همچون کوه در برابر مشکلات ایستادگی می کردی و می دانم که بعد از مرگم خوشحالی که این امانت را در راه خداوند بزرگ قربانی داده ای و شما برادران و خواهران هم چون زینب پیام خونین برادرتان را به گوش جهانیان برسانید و امیدوارم که همیشه خودتان را در محضر خداوند بدانید و از خط امام که همان ولایت فقیه است خارج نشوید. و شما ای امت حزب ا... من کو چکتر ازآنم که به شما پیامی بدهم ولی چون مشاهده شده که مردم شهید پرور ایران به پیام های شهیدان گوش فرا می دهند و به آنها عمل می کنند پیام من چنین است :  به پیامهای امام امت گوش فرا دهید و آنها را در زندگی خویش سرمشق قرار دهید  در نماز های جمعه و جماعت بیشتر شرکت کنید که دشمنان اسلام از این جماعات می ترسند از خط امام که همان ولایت فقیه است خارج نشوید همیشه برای امام عزیز دعا کنید و در پایان چون من در محضر خداوند روسیاه هستم می خواهم برای من یک ماه روزه بگیرید و تا جایی که امکان دارد برای من نماز بخوانید. همگی شما را به خدای بزرگ می سپارم خدا حافظ

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

تحقیق و پژوهش : علیرضا کمیلی

شهید محمد نبئی ( روستای زیدان)

شهید محمد نبئی

محمد نبئی فرزند محمداکبر متولد دوم مردادماه سال هزار وسیصد وچهل وهشت در روستای زیدان از توابع شهرستان بیرجند در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد.در 18 ماهگی مادرش به رحمت ایزدی پیوست. چون در روستای زیدان مدرسه وجود نداشت، نتوانست درس بخواند. بعدها مختصر سوادی فرا گرفت و همراه پدرش به دامداری پرداخت. او وجود خداوند دانا و توانا را در سکوت صحرا احساس می نمود؛ گوسفندان را خیلی دوست داشت و آن ها را نعمت های خداوند می دانست. اگر کسی از او تقاضای کاری می کرد، با دل و جان کارش را انجام می داد. در برآودن نیاز و حل مشکلات دیگران کوشا بود. چون مادر نداشت، بیشتر با خاله اش زندگی می کرد و در کارهای خانه با وی همکاری می نمود.خاله اش خانم معصومه جوانشیر می گوید:محمد از وقتی که به خانه ما قدم گذاشت روزی خود را با خودش آورد و باعث برکت و رونق خانه شد او در کارهای خانه از قبیل پخت نان و تهیه غذا وآب کمک می کرد مثل فرزندان خودم او را دوست داشتم وفرزندانم نیز به او محبت داشتند و اگر دیر می آمد دلشان برایش تنگ می شد. علاقه زیادی به ائمه مصومین به ویژه امام رضا علیه السلام داشت او خنده رو بود وهیچ وقت عصبانی نمی شد . دوستانش آقایان: احمد حسینی ، اکبر خالقی ، غلامرضا نبئی ،شیر محمد نبئی و علی محمد نبئی و عیسی ناتوان می گویند:از اخلاق خاص او این بود که دوست داشت کارهایش را خودش به تنهایی انجام دهد و باعث مزاحمت دوستانش نباشد .او به ائمه اطهار علیهم السلام علاقه ی زیادی داشت و در جلساتی که به همین منظور برگزار می شد، شرکت فعال داشت. قرآن را تلاوت می کرد و در اول وقت نماز را در مسجد و با جماعت اقامه می کرد. پای صحبت روحانیون و ریش سفیدان می نشست و با جان و دل به حرف هایشان گوش می داد. طرفدار حق بود و دیگران را امر به معروف و نهی از منکر می کرد.هرگز کسی از او دروغی نشنید. در میان مردم از محبوبیت برخوردار بود چنان که همه ی مردم او را دوست داشتند. در مسجد و مجالس مذهبی شرکت می کرد. از دستورات امام تبعیت می نمود. عاشق شهادت بود و به جبهه و جنگ اشتیاق داشت با همین اشتیاق در 17 سالگی به جبهه اعزام شد. توصیه می کرد از کمک به جبهه دریغ نورزند و جبهه ها را خالی نگذارند. در تاریخ سوم مردادماه سال 1366 در اشنویه ی کردستان پس از تحمل شکنجه ی زیاد و سوختن صورت توسط نیروهای کومله و دموکرات در سنّ 18 سالگی به ندای حق لبیک گفت و به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهرش پس از تشییع، باشکوه فراوان در زادگاهش روستای زیدان به خاک سپرده شد.


تحقیق و پژوهش : علیرضا کمیلی

شهید محمد صالحی ( روستای زیدان )

شهید محمد صالحی

محمد صالحی فرزند محمدحسین نام مادر وی  فاطمه بیگم ناتوان ، محمد متولد هفتم خرداد هزار وسیصدو چهل و هفت  در روستای زیدان از توابع شهرستان بیرجند در خانواده ای کشاورز دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در زادگاهش گذراند. به خاطر نبودن مدرسه و مشکلات مالی خانواده، از تحصیل محروم ماند و بیشتر عمرش را به کار کشاورزی و قالی بافی در زیدان گذراند.او از ارادتمندان ائمه اطهار (ع) و از خدمتگزاران جلسات مذهبی به شمار می آمد. محمد دوران سربازی اش را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مناطق غرب کشور گذراند او در خدمت تیپ 65 هجرت از قرارگاه رمضان بود و سرانجام در تاریخ دوم دیماه سال 1366 در منطقه ی اشنویه به دست نیروهای کومله اسیر شد و پس از شکنجه ی فراوان بر اثر اصابت گلوله در سن 19 سالگی به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد.

پدرو سایر دوستانش از جمله ابراهیم روحی می گویند : محمد دارای اخلاقی نیکو و روحیه ای شاد بود با مردم معاشرت خوبی داشت بدون اجازه والدینش کاری انجام نمی داد . از گفتن دروغ متنفر بود.کمتر عصبانی می شد و از منافقین بیزار بود. محمد به نماز اهمیت می داد .در کارهای کشاورزی چوپانی آبیاری و قالیبافی همکاری زیادی با خانواده داشت مطیع روحانیت مبارز بود ودر همان سنین کم همزمان با شروع انقلاب اسلامی در راهپیمایی ها شرکت می کرد. علاقه وافری به حضرت امام خمینی داشت در یک مسابقه شرکت کرده بود ویک دستگاه رادیو برنده شده بود آن روز آنقدر ذوق کرده بود نه به واسطه رادیو بلکه خوشحال از اینکه با این رادیو صدای امام را می شنود. با شروع جنگ تحمیلی آرزو داشت در دفاع از میهن اسلامی از همگان جلوتر باشد زمانی که از بلند گوی مسجد جامع زیدان برای اعزام به جبهه اعلام عمومی می کردند سریع خودش را به روحانی محل جناب آقای محمد علی کمیلی می رساند و به ایشان می گوید دایی جان اسم مرا در اول برگه بنویسید. می خواهم اولین نفر باشم .به دیگران نیز سفارش می کرد به جبهه بروند و اگر نمی توانند با مالشان در این مسیر اقدام نمایند.محمد سه مرحله به مدت نه ماه به جبهه می رود . به دوستان و همرزمانش ازجمله: عیسی ناتوان گفته بود برایم دعا کنید در این راه شهید شوم و اگر شهید شدم ناراحت نشوید. پیکر پاک شهید پس از تشییع در شهرستان بیرجند به زادگاهش روستای زیدان منتقل و به خاک سپرده شد.


تحقیق و پژوهش : علیرضا کمیلی 




حضرت قاسم بن الحسن

السلام علی القاسم بن الحسن بن علی ورحمه الله وبرکاته السلام علیک یابن حبیب الله السلام علیک یابن ریحانه رسول الله (1

شب ششم محرم است ،امشب اجازه بدهید بریم درب خانه ابن الکریم یادی از نوگل امام مجتبی (ع)کنیم توکربلا

ای حرمت خانه معموردل  //  وی شجرعشق تودرطوردل

نجل علی درّیتیم حسن// باب همه خلق زمین وزمن

همچوعموماه بنی هاشمی //  چشم وچراغ شهداءقاسمی(2

مقدمه

     عرض کنیم یا امام مجتبی (ع) شما هم امشب بیا تو مجلس ما، آخه امشب صاحب عزا امام مجتبی (ع) است کریم اهل بیت است تو قاموس کریمان عالم راه ندارد این که کسی را از درب خانه خود دست خالی برگردانند هرکس هرحاجتی شرعی دارد دامن این آقازاده رابگیرید، فرج امام زمان فراموش نشود،سلامتی رهبرمون ،جانبازانمان

جانم حسن(2)ای جان جانانم حسن

بمیرم برای آن لحظه ای که اومد خدمت عمو اذن میدان بگیرد. سخت است برای ابی عبدالله به اواجازه بده آخه یادگاربرادرش امام مجتبی است.بعد ازپدر روی دامن ابی عبدالله بزرگ شده آقا یک نگاهی کرد به قاسم

هردونگه بررخ هم دوختید        هردوبه مظلومی هم سوختید

هردور بودید ز سرهوش هم        هردوفتادید درآغوش هم(3

ارباب مقاتل نوشتن عمو و برادرزاده دست به گردن هم انداختن آنقدرگریه کردن تاازحال رفتندولی آقااجازه ندادند،رودست وپای امام افتادوبوسه زدتااجازه گرفت

خون دل ازدیده روان ساختی //خویش به پای عموانداختی

ای عمو حاجات مرادم بده  //   جان عمواذن جهادم بده

باچشمان اشک ریزآمدمیدان شروع کردبه رجزخوندن

ان تنکرونی فاناابنُ الحسن//   سبط النبی المصطفی المُوتَمَن

هذاحسینٌ کالاسیرالمُرتَهَن // بین اُناسٍ لاسُقوا صَوبَ المُزَن

بعدازاینکه جنگ نمایانی کردراوی می گویدچنان شمشیری نانجیب به سراین نوجوان زد،سرشکافته شدباصورت به زمین افتادصداش بلندشد یاعماه امام به عجله آمدکناربدن قاسم جنگ درگرفت بعدازاینکه گردوغبارفرونشست راوی می گوید

فرأیتُ الحسینُ قائمًاعلی رأس الغلامِ وهویَفحَصُ برِجلَیه دیدم حسین بالای سرآن جوان ایستاده،جوان تواحتضارپای خودش به زمین می ساید والحسین یقول: بُعدًا لِقَوم قتلوک  فرمودازرحمت خدادوربادمردمی که توراکشتند 

ثم حمل الغلام علی صدره(3)جنازه روبغل گرفت به سینه چسباندبطرف خیام اومددرحالی که پای اوبه زمین کشیده می شدحالاهرکس کارش داره صدابزندیاحسین                                                                                                                                           

پرورش مرثیه ،اوج مرثیه ،

کاش نمی بردتنت کاین چنین  //  جان دهی وپای زنی برزمین

   دیده بروی عموانداختی //   صورت اودیدی وجان باختی

وسیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون                                                                                                          

منبع

1.دمع اسجوم ترجمه نفس المهموم/علامه شعرانی ص 341         

 2.اشعارازدیوان نخل میثم /سازگار/ج1ص234و235و237            3.قصه کربلا/نظری منفردص 340     

  4.ترجمه لهوف سیدابن طاووس/عقیقی بخشایشی/ص140و141              

سردار باوفای امام حسین اباالفضل العباس

السّلام علیک ای العبدُ الصّالح، السّلام علیک یا اباالفضلِ العباس ابن امیرِالمومنین

السلام علیک یابن سیدالوصیین

بیا ازخاک بردار و به دامانت سرم بگذار//  به پیش چشم دشمن پای برچشم ترم بگذار

پیامبر اکرم روکرد به مردم ، فرمود: ای مردم،من شهرعلمم اما این شهر دری داردکه علی بن ابیطالب است انامدینه العلمِ وعلیّ بابها، هرکس بخواهد درب خانه پیغمبرخدا برود،باید اول درب خانه ی علی را بزند.مرحوم آیه الله قاضی هم فرمود: در عالم مکاشفه بر من ثابت شد که آقا ابا عبدالله الحسین (ع) مظهر دریای رحمت الهی هستند اما این دریا درب ورودی دارد که آن وجود نازنین قمر بنی هاشم آقا اباالفضل العباس است.         

مقدمه

ازهمین جا کاروان دلها را ببریم کنار ضریح مطهر آقا قمربنی هاشم

بیا ازخاک برداروبه دامانت سرم بگذار//     به پیش چشم دشمن پای برچشم ترم بگذار

اگرچشمم پرازخون است وجائی بهرپایت نیست   //   بیاچشم انتظارم پابه چشم دیگرم بگذار

سجودعشق طولانی ست من سربرنمی دارم //     اگرخواهی سرافرازم بیاپابرسرم بگذار

عَلَم افتاده سوئی ،مشک سوئی ،دستهاسوئی //   زهم پاشیده شد،شیرازه ای بردفترم بگذار

دستانش راقطع کردندمشک رابه دندان گرفت .دیدتیرهاست که به طرف اوپرتاب می شود.نکندتیربه مشک آب بخورد.نکند مشک پاره شود.گویاعرضه می دارد خدایا هرچه تیراست به بدن من اصابت کندامابه مشک آب نخورد.انگارصدای العطش بچه هارامی شنود فَسَمِعَ الاطفالَ یَتَصارَخونَ مِنَ العَطش(2) انگارصدای سکینه می آیدبه بچه هامی گوید:بچه هاناراحت نباشید. اینقدرناله نکنید.عمویم برای همه تان آب می آورد.عمویم شجاع است.عمویم قدرتش زیادست.عباس عرضه می دارد:ای خدا هرچه زودترمرابه خیمه برسان،اماامان ازآن لحظه که یک تیربه مشک آب خورد.آبهاروی زمین ریخت.عباس دیگرناامیدشد.بادست خالی کجابروم .همان آقائیکه تاچندلحظه قبل گویاصدامی زد ای خدا مرابه خیمه برسان حالادیگرصدامی زند:خدایا کارعباس راهمینجا تمام کن.دیگرروی رفتن به خیمه ندارم.اینجابودکه یک ملعون چنان با عمودآهنین به فرق مبارکش زد.آیابگویم چه شد؟ فسُقِطَ علی الارضِ یُنادِی علیک مِنِّی السّلام اباعبدِالله ،ازروی اسب به زمین افتادصدازد،حسین جان منم رفتم خداحافظ ، تاصدای عباس بلندشد ابی عبدالله باعجله کناربدن برادرآمد.ای برادردارهاقدربرادری رابدانید.وقتی حسین چشمش به بدن قطعه قطعه ی برادرافتادچه حالی به اودست داد.حالت چهره حسین رامرحوم اصفهانی دریک بیت ترسیم کرده است

وبَانَ الاِنکسارُفی جَبِینِه    //  فَاندَکَّتِ الجبالُ مِن حَنینِه

اینقدرچهره حسین شکسته شدکه جاداشت کوههاازناله اومتلاشی شوند.            همه صدابزنیم یاحسین

پرورش مرثیه ،اوج مرثیه ،

و سیعلمُ الذین ظلموا ایَّ مُنقلَبٍ ینقلبون.                                                                                                      

منبع

دل سنگ آب شد ص 290(شعر)، مفاتیح ص 784 زیارت حضرت اباالفضل علیه السلام- مقتل مقرم ص 269به نقل ازمناقب ج 2 ص 222 ریاض المصائب ص 315 ومنتخب طریحی ص 312                 

حضرت عبدالله بن حسن

توجه به کودکان یتیم و سرپرستی و مراقبت از آنها سنتی بود که امیر المومنین(ع) به آن عمل می کرد ، امام حسین(ع) هم به یتیمان توجه خاصی داشت خصوصا به یتیمان برادرش امام حسن(ع)، روز عاشورا به سختی به حضرت قاسم(ع) اجازه میدان داد و هنگام وداع سفارش عبدالله را به حضرت زینب(س) کرد که مراقب او باشد ، امروز می خواهیم برای یتیم 11ساله امام حسن(ع)، «عبدالله» عزاداری کنیم هم رضایت امام حسن(ع) و هم رضایت امام حسین(ع) را جلب کنیم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین(ع)

خالق عشق و محبت یا حسین               ای قتیل دشت غربت یا حسین.

ای گل صحرا نورد فاطمه                   ای صفای آل عصمت یا حسین.

ای که جانت سوخت از لب تشنگی       ای فدای کام خشکت یا حسین.

آنقدر سوز عطش بالا گرفت                تا که شد بی نور چشمت یا حسین.

تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت             یا بمیرم یا شهادت یا حسین.

 دوست دارم پیشت آیم لحظه ای           تا نمایم با تو صحبت یا حسین.  حسین جان(2)                         

مقدمه 

عبدالله هنگام شهادت امام حسن(ع) کمتر از یک سال داشت ، از وقتی که چشم باز کرده عمویش امام حسین(ع) را دیده و از او محبت دیده ، امام حسین(ع) هم خیلی به او علاقه داشت ، وقتی ابی عبدالله(ع) از روی اسب بر زمین افتاد و توان حرکت نداشت و دشمن او را محاصره کرده بود ، عبدالله تا این صحنه را دید دست خود را از دست عمه اش زینب آزاد کرد و دوان دوان به سوی امام می رفت و فریاد می زد:  والله لا افارق عمّی.(منتهی الامال)  خودش  را به امام رساند.

عبدالله یگانه عاشق به یک نگه شد          کبوتر حرم بود نگین بارگه شد.

با اشک دانه دانه برون ز خیمه گه شد      زخیمه گه روانه به سوی قتله گه شد.

خود را فکند و ناگه بر دامن عمویش       حسین گل حسن را با گریه کرده بویش.

وقتی یکی از دشمنان می خواست با شمشیر به امام حمله کند او دست خود را جلو آورد وفریاد زد: ای نامرد می خواهی عمویم را بکشی؟ شمشیر او دست عبدالله را قطع کرد و ناله عبدالله بلند شد:

 یا عماه(وا ابتاه ... وا اماه)

کن قبولم پسرت هستم من            عاشق و خونجگرت هستم من.

سر خونین تو خون کرده دلم         از رخ ماه تو مولا خجلم.

ناله دادی ز جفای اعدا                دست من گشته چو دست زهرا(س)

امام به او فرمود: صبر کن به زودی به نزد پدرت خواهی رفت عاقبت حرمله ملعون با تیری سه شعبه عبدالله را در آغوش امام به شهادت رساند.      

پرورش مرثیه ،اوج مرثیه ،

تا به بازوی من آمد شمشیر          همچو زهرا شدم از عالم سیر.

هر کجا نشستی مولایت امام زمان(عج) را صدا بزن. یا صاحب الزمان(عج)                                           

منبع

    سالار کربلا ص 15449            منتهی الامال ج1       کشته اشک ص

حضرت علی اضغر

کسی که به مقام بندگی خدا می رسد به راحتی بزرگترین مصیبتها را تحمل می کند ، همه چیزش را فدای بندگی می کند، بچه هاش، برادرش، خواهرش و تمام زندگیش فدا می کند، فرزند شیر خواره اش را در اوج غربت فدای عبودیت می کند، شما ببینید شنیدن کشته شدن طفل شش ماهه برای کسی که حتی هیچ نسبتی با این طفل ندارد سخت است و جانسوز چه برسد به کسی که، به پدری که بر روی دست خود گلوی پاره پارة فرزند شیر خواره اش را ببینددر محضر مرحوم میرزای قمی ذکر مصیبت حضرت علی اصغر(ع) خوانده شد نقل شده ایشان با صیحه ای بیهوش شدند وقتی به هوش آمدند فرمودند: در مقابل من مصیبت علی اصغر را نخوانید ، آنقدر جانسوز است که طاقت شنیدنش را ندارم.   

 السلام علی علی الکبیر،  السلام علی الرضیع الصغیر السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علی المحتسب الصابر، السلام علی المظلوم بلا ناصر،

من کودکی شهیدم و در خون شناورم              نشکفته گل ز گلشن زهرا و حیدرم.

امشب بیا بریم در خانة باب الحوائج ششماهه کربلا ، به خدا اینها کوچک و بزرگ ندارند ، زن و مرد ندارند ، دختر و پسر ندارند ، همه شان در خانه خدا آبرو دارند ، همه شان باب الحوائج اند. امشب بگو خدا به آبروی گلوی پاره پارة علی اصغر ابی عبدالله

مقدمه

 من کودکی شهیدم و در خون شناورم            نشکفته گل ز گلشن زهرا و حیدرم.

بر روی دست باب چنان دست و پا زدم         تا عرش حق لرزه بیفتد ز پرپرم.

دیدم که باب تشنه لبم بی معین ویار             یاری نموده ام پدرم را به پیکرم.

دیدم عدو گلوی مرا می کند نشان              لبخند تشنگی به لب آمد زداورم.

مردم ببینید ابی عبدالله گویا زره را از تن بیرون آورد عبا به دوش انداخت. کلاه خود را برداشت عمامه به سر گذاشت. شمشیر را باز کرد اما چیزی زیر عبا گرفته ، بعضی ها خیال کردند قرآن است و می خواهد با مردم اتمام حجت کند. وقتی در مقابل دشمن ایستاد ناگهان ببینند طفل شیر خواره از زیر عبا آورد و روی دست بلند کرد و جملاتی فرمود:  الا ترون کیف یتلظّی عطشا.

آیا می بینید چگونه تلظی می کند؟ تلظی عرب به آن وقتی می گوید که ماهی را از آب می گیرند و در کنار ساحل می اندازند این ماهی آنقدرلب و دهان باز و بسته می کند تا از تشنگی جان می دهد. گویا ابی عبدالله فرمود: نگاه کنید ببینید طفل من از تشنگی لب و دهان خود را باز و بسته می کند اگر به او آب ندهید جان می دهد! آیا جواب دادند؟ ناگهان سیدالشهدا ببیند فذبحه من الاذن الی الاذن و من الورید الی الورید ، گوش تا گوش علی پاره شد. من در کنار آبّ روان منتظر به آب                      نا گه که تیر حرمله آمد به پیکرم.                                                   

پرورش مرثیه ،اوج مرثیه ،

بر حال من امام زمان گریه می کند                      آن منتقم به خون من و هم برادرم.

هر کجا نشسته ای سه مرتبه صدا بزن:                   یا حسین ، یا حسین ، یا حسین                             

منبع

اشعار: از کتابی نقل نشده است.مرثیه: بخشی از آن از نفس المهموم (ترجمه) در کربلا چه گذشت. ص442 به نقل از تذکره الخواص ص227     و روضه الشهدا ص426 و مقتل چهارده معصوم ج2 ص170 به نقل از تذکره ص227 و ینابیع الموده ص 415   

روضه حضرت علی اکبر

 

السّلام علیک یا اوَّل قتیلٍ من نسل خیر سلیل(1) السّلام علی عَلِیٍّ الکبیر(2

   ای خداجلوه ونبی مرآت                مرتضی خصلت و حسین صفات

انبیاء درجلال تو شده محو             اولیاء بر جمال تو همه مات

خاتم الانبیاء ز سر تا پا                  سیدالاوصیاء ز پا تا سر

ماه کنعان سیدالشهداء                   یوسف کربلا علی اکبر

از امام صادق (ع)سوال شد بالاترین لذتها چیست؟ فرمودند : فرزندی که پدر به حد رشد و بلوغ رسانده و جلوی چشم پدر راه برود و پدر به قد و بالای او نگاه کند دوباره سوال شد سخت ترین مصیبتها چیست؟ فرمودند: همان جوان در مقابل دیدگان پدر از دست برود            

مقدمه

    امشب شب جوان ازدست داده هاست، باباهای شهداءکج انشسته اید،شماامشب برای حاجتمندان دعا کنید. گرفتارها، مشکل دارها، جوان دارهاامشب دامن پدراین شهیدی که کشکول گدائیمون رفته درب خانه اش رابگیریدبگوآقابه جان جوانت،جوابم بده اگرمی خواهی دلت آماده روضه بشه همه صداش بزنید:            جانم حسین(2)ای جان جانانم حسین

آقاجان چه گذشت به شما آن موقعی که علی اکبرآمد اذن میدان خواست .ارباب مقاتل نوشتند فأذِنَ له ثم نَظَرالیهِ نظرآیِسٍ منه واَرخَی عینَهُ وبَکَی.  ابی عبدالله فورااجازه دادن یک نگاه مأیوسانه ای به چهره وقدوبالای اوکردبی اختیار اشک ازچشمشان جاری شدفرمودند اللّهم اشهَدفَقَد بَرَزَالیهم غلامٌ اَشبَهُ الناسِ خَلقًا وخُلقًاومنطِقًابرسولک خدایاتو شاهدباش جوانی به میدان می رودکه ازلحاظ اندام وچهره واخلاق وگفتارازهمه مردم به رسول توشبیه تراست

  ای باباجان گمان مدارکه گفتم برو،دل ازتوبریدم            نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم                       دلم به پیش تو،جان درقفات،دیده به قامت           خدای داندودل شاهداست من چه کشیدم

لحظاتی جنگ نمایانی کرد برگشت به طرف بابا عرضه داشت:یا اَبَه! العطشُ قد قَتَلَنِی و ثِقلُ الحدیدِ قد اَجهَدَنی فَهَل الَی شَربَهٍ من الماءِ سبیلٌ؟ بابا تشنگی جان مرا به لب رسانده، سنگینی لباس جنگ مرا به رنج انداخته آیا جرعة آبی هست بنوشم؟ فرمود نه عزیزدلم باز گرد نزدیک است بدست جدت رسول الله(ص) سیراب شوی. به میدان برگشت، جنگ سختی در گرفت ، تیر به بدن نازنینش خورده یک وقت صداش بلند شد یا ابتاه علیک مِنِّی السّلام آقا به عجله آمد کنار بدن علی اکبر ، جنازه  رو بغل گرفت دلش آرام نشد یک وقت دیدند و وَضَعَ خَدَّهُ علی خَدِّهِ صورت به صورت جوانش گذاشت فرمود: یا بُنیّ قَتَلَ اللهُ قومًا قتلُوک خدا بکشد آنکه تو را کشت بابا جان علَی الدُّنیا بعدَکَ العَفا.(3)                                                       

پرورش مرثیه ،اوج مرثیه ،

نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه خولی                زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم

       سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید           که شد بخون جوانم خضاب موی سفیدم

الا  لعنه الله علی القوم الظالمین                                                                                                                   

منبع

.دمع سجوم/ترجمه نفس المهموم /علامه شعرانی /ص 329                           2.زیارت ناحیه مقدسه1

 3.ترجمه لهوف ابن طاوس /عقیقی بخشایشی  ص 138و139             

 اشعار از دیوان نخل میثم /سازگار /ج1/ ص 215- 216- 227- 228

حضرت رقیه

امام حسین علیه السلام دختری دارد که گویا نام او فاطمه صغیره بوده ولی بیشتر به رقیه مشهور شده، هم او به پدرعلاقه زیادی دارد و هم پدر به او و شاید یکی ازجهات علاقه امام این بود که مادر این دختر از دنیا رفته بود(1)واباعبدالله همه هستی او بود حتی در اوج حوادث درد دلهایش رابه بابامی گفت راوی می گوید دیدم وقتی امام سوی میدان می آمدکودکی باقدمهای لرزان خود را به آقارسانید ودامن او راگرفت:

یاابه اُنظرالَیَّ بابابه من نگاه کن.فاِنِّی عطشانً  بابا من تشنه ام اشک ازدیدگان حضرت جاری شد فرمود: بُنَیَّه اللهُ یُسقیکِ فانَّهُ وکیلی می دانم تشنه ای خداوندتوراسیراب کند گفتنداورقیه دخترامام است (2) دلهاراروانه حرم کوچک وباصفای آن عزیزی کنیم که حرمش نیازبه روضه خوان نداردوبادستهای کوچکش گره های بزرگ را بازکرده، او که درس فدا شدن در راه امام زمان را به همه ما می دهد

مقدمه

 السّلام علیکِ یابنتَ ولیِّ الله السلام علیک یااخت ولی الله السلام علیک یابنت الحسین الشهید(3

ای محبان مدفنم گرکنج ویران خانه است             خوب می دانید جای گنج درویرانه است

کودکی بودم سه ساله نازپرورد حسین                   رفتم ازدنیاوقبرم کنج زندان خانه است

همین حرم با صفا یک روزی خرابه شام بوده ،که نیمه شبی سه ساله ازخواب بیدارشد هی صدامی زند أین ابی؟پدرم کجاست؟الان اورادیدم .اهل خرابه دورش راگرفتنداماهرقدرنوازش می کنندآرام نمی گیرد آخه دخترعزیز پدر است اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد. اما اوکه بابا نداره صدای شیون از همه بلند شدگویا مصیبتها تازه شده برسر و صورت می زنند. یک مرتبه دیدند خرابه نورانی شد طبقی را وارد کردند جلوی رقیه گذاشتند دستمالی برآن قرار دارد. بادستهای کوچک دستمال راکنار زد یا الله یاحسین چشمش افتادبه سربریده بابا یه ناله ای زدسررابلندکردبه دامن گرفت مانندزهرا ی مرضیه سلام الله علیها برای حسین مادری کردنگفت من را زدند بدنم کبوده نه !بلکه مانند مادری که در دیدار عزیزش همه درد های خودش را فراموش می کند صدازد:یاابتاه من ذالَّذی قَطَعَ وَرِیدَک؟ کی سرتوروازبدن جداکرده ؟ یاابتاه من ذالَّذی خَضَبَکَ بدِمائک؟ چه کسی محاسنت رابه خونت رنگین کرد؟(4) سر را به سینه چسبانید و گریه می کرد آخ بمیرم (یا بقیه الله) دیدند لبها را بر لبهای بابا گذاشت ناله ای زد و به زمین افتاد هر چه او را صدا زدند: رقیه جان ، عزیز برادرم ، جوابی نمی آید.(5

گوشه خرابه غوغا شد               رقیه فدای بابا شد.

همه بگوئید یا حسین.                                                                                                                                   

پرورش مرثیه ،اوج مرثیه ،

پدر فدای رخ نورانیت                                   سنگ جفا که زد به پیشانیت

ای گل خوشبو ز درختت که چید؟                تیغ که رگهای گلویت درید                                               

منبع

2.انوارالشهاده. 1سرگذشت جانسوزحضرت رقیه (تحقیق محمدی اشتهاردی)                  

  قسمتی اززیارت نامه حضرت         4 . نفس المهموم،منتخب طریحی     5.منتهی الآمال3

منبع

روضه سید الشهدا2

السلام علی الشیب الخضیب            السلام علی الخَدِّالتَّریب

السلام علی البدن السلیب              السلام علی الثَّغرالمقرُوعِ بالقَضیب

السلام ای زینت دوش حبیب                 ناصردین آیه ی فتح قریب

السلام ای لاله ی شیب الخضیب             ای مدال سینه ات خدالتریب

السلام ای کشته ی تیروسنین                 قره العین نبی یعنی حسین

امام صادق(ع) فرمود: آسمان چهل روز برحسین گریه کرد. زمین چهل روزگریه کرد. خورشیدچهل روزگریه کرد ملائکه گریه می کنند.انبیاءاشک می ریزند گمانم امروز پیامبرکربلاست .امیرالمومنین اشک میریزد فاطمه حسین حسین می کند. امام مجتبی ناله می زند. بیا ما هم برویم کربلا وقتی وارد کربلا می شوی هیچ کجا نرو الا یکجا، آن هم مقابل گودال قتلگاه، آنجاکه همه خیره خیره نگاه می کنند. ببینید با حسین چه می کنند.      


(گریز)

  السلام ای صیدمقطوع الوتین               معنی ایاک نعبد،نستعین

السلام ای داده سنگ خاره ات                  یال وپربرجسم پاره پاره ات

السلام ای آنکه دندانت شکست                سنگ برپیشانیت ازکین نشست

واردمیدان شدچنان جانانه می جنگدکسی جرأت جنگیدن باحسین ندارد.هربارکه حمله می کردضرباتی به دشمن میزدبه جایگاه اصلی خودبرمی گشت باصدای بلندفریادمی زد:لاحول ولاقوه الابالله ،یکی ازشاهدان صحنه می گوید:بخداقسم هرگزکسی مثل حسین ندیدم که اینهمه داغ دیده باشد.دستهای جداشده برادردیده باشد.بدن قطعه شده جوانش رادیده باشد.اصابت تیرسه شعبه به گلوی نازک علی اصغرمشاهده کرده باشد.بدن پاره پاره ی یارانش رادیده باشدودرمحاصره دشمن باشدامااینقدرشجاعانه بجنگد.لحظاتی درمیدان ایستاداستراحتی کندیک ملعونی سنگی بطرف آقاپرتاب کردبه پیشانی مبارکش خورد.خون برصورتش جاری شد.پیراهن عربی رابلندکردخون ازصورت کناربزندتیرسه شعبه زهرآلوده امان ندادوبرقلب نازنین آقانشست صدازد:بسم الله وبالله وعلی ملّه رسول الله خداتوشاهدباش هیچ پسردخترپیامبری غیرازمن درروی زمین نیست امااین مردم رحم نکردندیکی باشمشیربرفرق مبارکش زد.دیگری چنان بانیزه به پهلوی نازنین عزیززهرازد.چه اتفاقی افتاد.این رابگذارازمقتل بگویم نوشته اند:

فسَقَطَ الحسینُ عن فرسهِ الی الارض علَی خَدِّالاَیمَن  میدانی معنای این جمله چیست .خدارحمت کندآن کسیکه این شعرقدیمی راسروده :

نه ذوالجناح دگرتاب استقامت داشت         نه سیدالشهداءبرجدال طاقت داشت.                                        

هوا زجورمخالف چوقیرگون گردید           عزیزفاطمه ازاسب سرنگون گردید

دلابسوزکه ...ص 280(ژولیده نیشابوری) - زیارت ناحیه مقدسه - کامل الزیارات ص 81 - مقتل مقرم ص 278 به نقل ازلهوف ص 67و120