ارث
جنگ عشق را پوشیدهاند
عدهای
« حسنالقضا » را دیدهاند
عدهای
را بنزها بلعیدهاند
بزدلانی
کز هراس ابتر شدند
از
بسیجیها بسیجیتر شدند
آی،
بیجانها ! دلم را بشنوید
اندکی
از حاصلم را بشنوید
تو
چه میدانی تگرگ و برگ را
غرق
خون خویش، رقص مرگ را
تو
چه میدانی که رمل و ماسه چیست
بین
ابروها رد قناصه چیست
تو
چه میدانی سقوط « پاوه » را
« باکری » را « باقری » را « کاوه » را
هیچ
میدانی « مریوان » چیست؟ هان !
هیچ
میدانی که « چمران » کیست؟ هان !
هیچ
میدانی بسیجی سر جداست
هیچ
میدانی « دوعیجی » در کجاست؟
این
صدای بوستانی پرپر است
این
زبان سرخ نسلی بیسر است
تو
چه میدانی که جای ما کجاست
تو
چه میدانی خدای ما کجاست
با
همانهایم که در دین غش زدند
ریشه
اسلام را آتش زدند
با
همانها کز هوس آویختند
زهر
در جام خمینی ریختند
پای
خندقها احد را ساختند
خونفروشی
کرده خود را ساختند
باش
تا یادی از آن دیرین کنیم
تلخ
آن ابریق را شیرین کنیم
با
خمینی جلوه ما دیگر است
او
هزاران روح در یک پیکر است
ما
زشور عاشقی آکندهایم
ما
به گرمای خمینی زندهایم
گرچه
در رنجیم، در بندیم ما
زیر
پای او دماوندیم ما
سینه
پرآهیم، اما آهنی
نسل
یوسفهای بیپیراهنیم
ما
از این بحریم، پاروها کجاست؟
این
نشان ! پس نوش داروها کجاست؟
ای
بسیجیها زمان را باد برد
تیشهها
را آخرین فرهاد برد
من
غرور آخرین پروانهام
با
تمام دردها هم خانهام
ای
عبور لحظهها دیگر شوید !
ای
تمام نخلها بیسر شوید !
ای
غروب خاک را آموخته !
چفیهها
! ای چفیههای سوخته !
ای
زمین ! ای رملها، ای ماسهها
ای
تگرگ تقتق قناصهها
جمعی
از ما بارها سر دادهایم
عده
ای از ما برادر دادهایم
ما
از آتشپارهها پر ساختیم
در
دهان مرگ سنگر ساختیم
زندههای
کمتر از مردارها !
با
شما هستم، غنیمتخوارها !
بذر
هفتاد و دو آفت در شما
بردگان
سکه ! لعنت بر شما
بار
دنیا کاسه خمر شماست
باز
هم شیطان اولیالامر شماست
با
همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران
کردند در کام علی
باز
آیا استخوانی در گلوست؟
باز
آیا خار در چشمان اوست؟
ای
شکوه رفته امشب بازگرد !
این
سکوت مرده را در هم نورد
از
نسیم شادی یاران بگو !
از « شکست حصر آبادان »
بگو !
از
شکستن از گسستن از یقین
از
شکوه فتح در « فتحالمبین »
از « شلمچه »، « فاو » از « بستان » بگو
ای
شکوه رفته ! از « مهران » بگو !
از
همانهایی که سر بر در زدند
روی
فرش خون خود پرپر زدند
پهلوانانی
که سهرابی شدند
از
پلنگانی که مهتابی شدند
ای
جماعت ! جنگ یک آیینه است
هفته
تاریخ را آدینه است
لحظه
ای از این همیشه بگذرید
اندر
این آیینه خود را بنگرید.
« محمد حسین جعفریان »
روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور اولین گروه آزادگان سرافرازی بود که پس از سال ها اسارت در زندان ها و اسارتگاه های رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند. آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضی ترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینه هایی فراخ تر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند. آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند.آزادگان، با ایمان راسخ خود در برابر همه فشارهای جسمی و روحی دشمنان ایستادند و روابط اجتماعی جامعه کوچک اردوگاهی خود را بر پایه اخلاق حسنه بنا نهادند و از شکنجه های مزدوران بعث هراسی به خود راه ندادند.اسراى سرافراز ایرانى از چند نقطه مرزى با تشریفات وارد کشور شدند و نخستین واکنش آنان، بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود. زیارت مرقد مطهر حضرت امام خمینى(ره) و همچنین بیعت با جانشین خلف وى حضرت آیت الله خامنه اى، از نخستین برنامه ها و اقدامات مشترک آزادگان سرافراز ایرانى بود.
مقام معظم رهبرى درباره آزادگان چنین فرموده اند: «یکى از چیزهایى که شما را، دلهایتان را زنده نگه میداشت، پر امید نگه میداشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلى به یاد اسرا بودند. حال پدرى را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید....
مسأله اسارت طولانى فرزندان این ملت به نوبه خود امتحان دیگرى بود که ملت ما با موفقیت آنرا به انجام رسانده و اسراى ما همانند ملت ایران، از خود آزادمردى نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازى به وطن بازگشتند.... شما در دوران اسارت، شرایط سختى را گذراندید، اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگى خود به اسلام، امام و انقلاب، موجب افتخار و آبرومندى ملت خود در برابردشمن شدید.»
آزادگان شهرستان بیرجنذ
روستای تخته جان
حجت الاسلام غلامحسین کمیلی
منصور مخملباف
غلامحسن سعادت
ورود به شهرستان بیرجند و استقبال بی نظیر مردم عزیز و قهرمان پرور
سخنرانی آزاده غلامحسین کمیلی در جمع مردم بیرجند سال 1369
چند کودک و نوجوان در حماسه کربلا حضور داشتند؟
1. قاسم بن الحسن (ع): پدرش امام حسن مجتبى (ع) و مادرش «رمله» میباشد .
در شب عاشورا در پاسخ امام حسین (ع) که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شیرینتر از عسل» .
او پس از اصرار زیاد از امام حسین (ع) اجازه به میدان رفتن گرفت و اینچنین رجز میخواند:
ان تنکرونى فاناابن الحسن
سبط النبى المصطفى المؤتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن
بین اناس لاسقوا صوب الحزن
او کارزار سختى نمود و با اینکه نوجوانى کم سن و سال بود، پس از کشتن چند نفر از دشمنان، در نهایتبر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و به شهادت رسید . سن او سیزده سال بود .
2 . ابوبکر بن الحسن (ع): پدرش امام حسن مجتبى (ع) و مادرش، کنیز آن حضرت بود. او از مدینه همراه عمویش امام حسین (ع) به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به میدان آمد و جنگید تا به فیض شهادت نایل گشت .
3. عبدالله بن الحسن (ع): پدرش امام حسن مجتبى (ع) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله میباشد. عبدالله در کربلا نوجوانى بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین (ع) را زخمى و بییاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم». در آن هنگام شمشیرى به طرف امام حسین (ع) روانه شد. عبدالله دستخود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان» ! حسین (ع) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق میکند. ناگاه حرمله بن کاهل تیرى بر او زد و او در دامان عمویش حسین(ع)، به شهادت رسید. وى نوجوانى یازده ساله بود .
4 . عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زینب ( علیها السلام) است. او در اوائل راه مکه به کربلا، در «وادى عقیق» به امام حسین(ع)پیوست. او در روز عاشورا به میدان نبرد تافت و شمشیر زد تا به شهادت رسید.
5 . محمدبن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء میباشد. او با برادرش «عون» در راه مکه به کربلا در «وادى عقیق» به امام حسین(ع) پیوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به میدان رفت و به شهادت رسید .
6 . عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقیل و مادرش، رقیه دختر حضرت على(ع)میباشد . وى در روز عاشورا در میدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد.
دشمن به سوى او تیرى رها کرد و و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیرى کند. تیر دستش را به پیشانى دوخت. تیرى دیگر، قلب او را نشانه گرفت. شهادت او در روز عاشورا اینگونه بود.
عبدالله، چهارده سال داشت.
7 . محمد بن مسلم: پدرش مسلمبنعقیل و مادرش از کنیزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله» در حمله دسته جمعى فرزندان ابیطالب به دشمن شرکت کرده، سپس به شهادت رسید. او سیزده ساله بود.(1)
و یکی از کودکانی که در کربلا شهید شد، طفل کوچک امام حسین (ع) بود ،که در اسم وی اختلاف است.
قدیمی ترین منبع که نام علی اصغر را در آن آمده، کتاب فتوح ابن اعثم است که گوید: حضرت فرزند شیرخواری به نام علی داشت.(2)
نام فرزند خردسال امام حسین(ع) به نام عبدالله نیز در تاریخ آمده که در روز عاشورا به شهادت رسید. شیخ مفید هنگام شمارش فرزندان امام حسین(ع) می نویسد: عبدالله بن حسین که در کودکی با تیری که از سوی دشمن پرتاب شد، در دامن امام حسین(ع) گلویش ذبح شده و شهید شد.(3)
طبری، ابن اثیر وغیره نیز نام آن طفل شیرخوار را عبدالله ضبط کرده اند.(4)
احتمال دارد این شخص همان علی اصغر باشد که به دو صورت نام او در تاریخ ضبط شده است. این احتمال را هم می توان داد که دو فرزند خردسال امام در کربلا بوده اند. شهید قاضی طباطبایی بر این باور است که عبدالله رضیع غیر از علی اصغر است.(5)
پی نوشت ها:
1. برگرفته از مجله ماهنامه دیدار آشنا، شماره 45 .
2. الفتوح، ابن اعثم کوفى (م 314)، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى (ق 6)، تحقیق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش، ص 908.
3. ارشاد،شیخ مفید، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2، ص 137.
4. تاریخ الأمم و الملوک ، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387/1967، ج 5، ص 468؛ الکامل فی التاریخ ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م 630)، بیروت، دار صادر، 1385/1965ج4، ص92.
5. سیدمحمدعلی طباطبائی، تحقیق در باره اولین اربعین، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ص 670 به بعد.
دراین زمینه به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:
-نگاهی نو به جریان عاشورا جمعی از نویسندگان ، مقاله علی اکبری کو دکان ونوجوانان در کربلا ، مقاله شهدای علوی تبار در کربلا و مقاله تعداد یاران امام حسین (ع)
-انصار الحسین، مهدی مهدی شمس الدین
- ابصار الحسین، سماوی
- فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، "کلمه " اصحاب امام حسین (ع)
- مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
موفق باشید.