پیمانه ////                                                زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
پیمانه ////                                                زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

پیمانه //// زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

فرهنگی اجتماعی

نامه عرفانی امام در آخرین روزهای ماه شعبان به عروسشان



امام خمینی در نامه ای که به درخواست بانو فاطمه طباطبایی، عروسشان خطاب به ایشان نوشتند، اندرزهایی عرفانی و اخلاقی را یادآور شدند. در این نامه که به تاریخ اردیبهشت سال 66 مطابق با شعبان 1407 قمری نگارش شده است، به پایان یافتن روزهای ماه شعبان و آماده نبودن برای ورود به ضیافت الهی اشاره شده و اینکه با همه این اوصاف نباید از رحمت الهی ناامید بود، متن این نامه به شرح زیر است: 

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‌

فاطى دختر عزیزم، از من مى‌ خواهى براى تو چیزى بنویسم؛ چه بنویسد کسى که خود مبتلاى به نفس اماره بالسوء است و هرگز نتوانسته بلکه نخواسته این بت بزرگ را بشکند. اکنون در آستانه شهر اللَّه و مقام ضیافت اللَّه هستیم و من خود اقرار دارم که لایق این ضیافت نیستم. شهر شعبان المعظم که شهر امامان است در شرف گذشتن و ما خود را نتوانستیم مهیا کنیم براى شهر اللَّه. دعاها را گاهى با لقلقه لسان خواندم و از آنها چیزى حاصل نشد در این آخر شهر عرض مى‌ کنم، اللَّهُمَّ انْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیِما مَضى‌ مِنْ شَعبانَ فَاغْفِرْ لَنا فِیما بَقِىَ مِنهُ(1) از رحمت حق تعالى مأیوس نیستم و مباش، در دنیا [مباد] روزى که گناهان به آنجا رسد که از رحمت حق مأیوس شویم. دخترم این چند روز خواهد گذشت چه با عیش و نوش و چه با رنج و تعب؛ چه با غفلت از فطرت و چه با توجه به آن. عزیزم، خداوند- جل وعلا- نور هدایت را در همه مخلوقات خصوصاً انسان نهفته است.

فطرت اللَّه، ما را خواهى نخواهى به او متوجه کرده و همه مخلوقات در هر حدى که هستند و به هر مذهبى که گراییده‌ اند جز به حق تعالى و کمال مطلق به هیچ چیز توجه ندارند به حسب فطرت؛ گرچه خود ندانند و معتقد به غیر آن باشند انسان کمال مطلق را مى‌ جوید و مى‌ خواهد چه آنان که به توهّم بت را مى‌ پرستند و چه آنهایى که حق- جل وعلا- را منکرند و به دنبال ریاست. ملحدها گمان مى‌ کنند متوجه به دنیا و خواستار ریاست و زعامت هستند، لکن به حسب واقع متوجه و خواهان قدرت مطلقه هستند و در جستجوى کمال مطلق و خود گمان خلاف مى‌ کنند و شاید عذاب و عقاب براى همین جهل و توهّمات باشد. تو که مثلًا دنبال لباس خوب هستى و زینت بهتر، دنبال حق مى‌ گردى و کاخ‌ نشینان نیز دنبال قدرت مطلق هستند وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ(2) وَ قَضى‌ رَبُّکَ الّا تَعْبُدوا إِلّا إِیَّاهُ(3) بنا بر وجهى این کلام دامنه دارد. بهتر آنکه درز بگیرم و تو را و خود و همگان را به خداى تعالى بسپارم. و السلام علیک و على عباد اللَّه الصالحین.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‌»

 

1. « پروردگارا اگر ما را در ایامى که از« شعبان» گذشته است نیامرزیده‌ اى پس ببخشاى ما را در باقیمانده آن». دعاى آخر ماه شعبان.

2. بخشى از آیه 44 سوره اسراء:« و هیچ موجودى نیست جز آنکه او را تسبیح مى‌ کند ولى شما تسبیحشان را نمى‌ فهمید».

3. بخشى از آیه 23 سوره اسراء:« پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید».

صحیفه امام؛ ج‌20، ص 253-254

متن خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها

متن خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها 

پس از آنکه خلافت و نیز فدک غصب شد و رفتار غاصبان قصد زنده کردن دوران جاهلیت را داشت، صدیقه طاهره سلام الله علیها به همراه جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد رفتند تا با مهاجران و انصار اتمام حجت کنند و به بهانه غصب فدک گفتنی ها را گفتند. 

  این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است:

ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام!

2. علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است.

3. مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد.

4. سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است.

5. محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر کرده است.

6. فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است.

7. سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند.

8. مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را به طور «مرسل» در کتاب خود آورده است.

========= 

«یاقوت حموى» در «معجم البلدان» آورده است، «فدک» دهکده ‏اى در سرزمین حجاز بود و میان آن و مدینه به‏ باور برخى، دو یا سه روز راه بود. این دهکده نزدیک خیبر بود و اینک موجود است و نزد مردم مدینه معروف و شناخته شده است،  در برخى از روایات رسیده، گستره حقیقى آن، از سویى تا عدن و سمرقند و از سوى دیگر تا آفریقا و سیف البحر امتداد مى ‏یابد

از آنجا که یهودیان خیبر خطر و تهدید بزرگی برای مسلمانان به شمار می‌ آمدند، رسول خدا در سال هفتم هجری پس از بازگشت از حدیبیه با ۱۴۰۰نفر به سوی خیبر رهسپار شدند. رسول خدا(ص) خیبر را محاصره کردند و یکی پس از دیگری دژهای خیبر فتح شد؛ گروهی باقی مانده از اهل خیبر به دژی پناه بردند و از رسول خدا(ص) درخواست کردند خون آنها را نریزد و راه را بر آنها بازگذارد. پیامبر نیز به آنها آسیبی نرساند و به آنها امان داد. مردم منطقه فدک این خبر را شنیدند و هنگامی که گذشت و بخشش پیامبر را فهمیدند تصمیم گرفتند بدون جنگ و خونریزی تسلیم شوند. آنها نماینده ای نزد رسول خدا فرستادند و با ایشان صلح کردند و قرار گذاشتند نصف درآمد و محصولات فدک یا همه آن را به رسول خدا بدهند و هرگاه ایشان خواستند، ساکنان فدک را از آنجا کوچ دهند. پیامبر شرایط آنها را برای مصالحه پذیرفتند و فدک بدون جنگ و درگیری در اختیار پیامبر(ص) قرار گرفت. بنابراین فدک ملکِ خالص پیامبر است زیرا اهالی فدک آن را از راه صلح به پیامبر تملیک نمودند.

«وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ »؛«و آنچه را خداوند از آنان (از یهود) به رسولش بازگردانده (و بخشیده) چیزی است که شما برای به دست آوردن آن (زحمتی نکشیدید) نه اسبی تاختید و نه شتری، و خداوند پیامبرانش را بر هر که بخواهد مسلّط می‌ سازد»

بر پایه آیه مذکور، هر آنچه از غنیمت ها و درآمدهایی که بدون جنگ و خونریزی به دست مسلمانان قرار می‌ گیرد، اختصاص به رسول خداوند دارد و بین مسلمانان تقسیم نمی‌ گردد. ازاین‌رو چون «فدک» بدون جنگ و خونریزی به دست مسلمانان فتح گردید، به دستور خدا درآمدها و عایدات آن در اختیار پیامبر اسلام قرار گرفت و مِلک شخصی ایشان گردید. و خلیفه اول خود به این موضوع اعتراف داشت که فدک ملکِ شخصی و خالص پیامبر است.

بخشش فدک به فاطمه

روایات فراوانی گواه آن است که پیامبر «فدک» را در زمان حیاتشان به دختر شان حضرت فاطمه(س) بخشیدند. این موضوع در کتاب های تفسیر و حدیث و تاریخ و کلام و لغت بیان شده است و جای تردیدینیست.

ابن عباس گوید: هنگامی که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»؛ «حق خویشاوندان را بده» نازل گردید، رسول خدا(ص) فاطمه را خواند و فدک را به ایشان داد.

امیرمؤمنان علی(ع) در نامه ۴۵ نهج البلاغه به عثمان بن حنیف انصاری تصریح می‌ کنند که «فدک» در اختیار ما اهل بیت(علیهم السلام) بود:

«بَلی کانت فی أیدینا فدکٌ مِن کلِّ ما أظَلّتهُ السّماءُ»؛[۹] «آری در دستِ ما از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده فدکی بود»

عبارت «کانت فی أیدنا فدکٌ» به روشنی گواه آن است که در زمان حیات رسول خدا، فدک در دست فاطمه(س) و فرزندانشان بوده و از درآمد و محصولات آن بهره‌مند بوده اند.

غصب فدک و دادخواهی فاطمه 

مرحوم طبرسی از امام صادق(ع) روایت کند که حضرت فرمودند: هنگامی که با ابوبکر بیعت شد و خلافت او تثبیت گردید، کسی یا کسانی را فرستاد تا وکیل فاطمه زهرا(س) را از فدک اخراج کند، و فاطمه زهرا(س) نزد او آمد و گفت:

«یا أبابکر لِمَ تَمنَعُنی میراثی مِن أبی رسول الله بأمر الله تعالی؟»؛ «ای ابابکر چرا من را از میراثی که پدرم رسول خدا به دستور خداوند به من داد، منع می‌ کنی!؟»

ابوبکر گفت: شاهدان خود را بر این‌که پیامبر فدک را به تو بخشیده بیاور.

حضرت زهرا« أمّ أیمن» همسر پیامبر وهمسرحویش« علی» را برای شهادت و گواهی دادن بُرد و گفتند: ای ابوبکر به خدا سوگندت می‌ دهم مگر پیامبر نگفتند: «اُمّ اَیمن زنی است از اهل بهشت»! ؟

ابوبکرگفت: آری!

آنگاه اُم اَیمن شهادت داد که هنگامی آیه «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»(۳۸روم) نازل شد، پیامبر(ص) به دستور خداوند «فدک» را به فاطمه بخشیدند. امام علی(ع) نیز حاضر شدند و به همین مطلب شهادت و گواهی دادند.

ابوبکر گفت: ای دختر رسول خدا تنها شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن جایز و پذیرفته شده است.

واماابوبکربه بهانه کفایت نکردن گواهان، فدک راپس نداد.

وقتی  همه شاهد«نزول آیه فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»ومالکیت باغ«فدک»بودندوباغبان فدک بودند،چه ضرورتی برای اثبات مالکیت بود!؟

امام علی(ع) گفت: «ای ابوبکر اگر یک چیزی در اختیار و تملّک یک نفر باشد سپس من آن شیی را ادعاء کنم که مال من است؛ از چه کسی درخواست بینه و شاهد می‌ کنی؟

ابوبکر: از تو درخواست بیّنه و شاهد می‌ کنم.

حضرت علی گفت : پس چرا از فاطمه نسبت به چیزی که در دست اوست درخواست بیّنه و شاهد می‌ کنی در حالی که در زمان حیات پیامبر(ص) مالک فدک شده است،

حضرت علی درادامه به حدیث پیامبر استناد کردند(البیّنه علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه )اقامه بیّنه و شاهد بر فردی است که ادعاء می‌ کند، و قسم خوردن بر عهده فردی است که علیه او ادعاء شده و منکر است.

بنابراین اگر فدک در دست فاطمه(س) بوده و در زمان حیات پیامبر از درآمدِ آن بهره‌مند می‌ شده، کسی که بعداً ادعاء دارد فدک ملک ِاوست باید بیّنه و شاهد بیاورد نه حضرت فاطمه.

مضافاً اینکه  ابوبکر به حکم آیه تطهیر :إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا(٣٣احزاب) که درباره اهل بیت(علیهم السلام) و فاطمه(س) نازل شده بود، می‌ دانست که فاطمه(س) دروغ نمی‌ گوید، اما سخن او را نپذیرفتامام علی در جریان اعتراض به غصب فدک برای صدق ادعای حضرت فاطمه درباره مالکیت بر فدک به آیه تطهیر تمسک نمودند و فاطمه(س) را مصداق آیه تطهیر دانستند و بر طهارت و پاکی ایشان تأکید کردند.

از میان دو شاهد حضرت زهرا یکی امام علی(ع) که مصداق آیه تطهیر و معصوم بود و دیگری همسر پیامبر اُمّ اَیمن بود که رسول خدااو را اهل بهشت معرفی کردند.

شهادت دادن امام علی به دلیل عصمت او، برای کسی که به آیه تطهیر اعتقاد داشته باشد، علم آور است و می‌ تواند جایگزین دو شاهد باشد. همچنین شهادت أم ایمن به دلیل سخن پیامبردلیل کثرت مصاحبت و همراهی خلیفه اول و دوم با رسول خدا، آنان به طور قطع، از واگذاری فدک به حضرت زهرااطلاع و آگاهی داشتند اما مسأله را به گونه ای دیگر وانمود کردند.

آیاابوبکرنمی دانست«فدک ملک فاطمه است؟»

ابن ابی‌الحدید می‌ گوید: از علی بن الفارقی که از استادان مدرسه غربیه بغداد بود، پرسیدم:

آیا فاطمه در ادعای خود راست نمی‌ گفت؟

فارقی جواب داد: راستگو بود.

به فارقی گفتم: با این‌که ابوبکر می‌ دانست فاطمه در موضوع فدک راست می‌ گوید، چرا فدک را به او نداد؟

علی بن الفارقی لبخندی زد و سخن لطیفی گفت. او گفت: اگر آن روز ابوبکر به مجرد ادعای فاطمه ،می پذیرفت،و بدون درخواست شاهد،فدک را به وی رد می کرد،فردا از این موقعیت-استدلال- به سود خاندانش استفاده می کرد و می گفت:خلافت مربوط به شوهرم علی است،و او در این موقع ناچار بود خلافت را به علی تفویض کند،زیرا او را راستگو می داند.اما خلیفه برای اینکه راه این تقاضاها و مناظرات بسته شود،او را از حق مسلم وی ممنوع ساخت

ابن ابی‌الحدید پس از نقل این گفتار از استاد مدرسه در بغداد می‌ گوید: این سخن اگر چه از روی شوخی گفته شد ولی کلام صحیح و درستی است.[شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۶، ص ۲۸۴٫]ترجمه دکترمحمودمهدوی دامغانی

غصب فدک و دادخواهی فاطمه 

مرحوم طبرسی از امام صادق(ع) روایت کند که حضرت فرمودند: هنگامی که با ابوبکر بیعت شد و خلافت او تثبیت گردید، کسی یا کسانی را فرستاد تا وکیل فاطمه زهرا(س) را از فدک اخراج کند، و فاطمه زهرا(س) نزد او آمد و فرمود:

«یا أبابکر لِمَ تَمنَعُنی میراثی مِن أبی رسول الله(ص) بأمر الله تعالی؟»؛ «ای ابابکر چرا من را از میراثی که پدرم رسول خدا(ص) به دستور خداوند به من عطا فرمودند، منع می‌ کنی؟»

ابوبکر گفت: شاهدان خود را بر این‌که پیامبر فدک را به تو بخشیده بیاور.

حضرت زهرا(سلام الله علیها) أمّ أیمن همسر پیامبر و امام علی را برای شهادت و گواهی دادن احضار فرمودند و گفتند: ای ابوبکر به خدا سوگندت می‌ دهم مگر پیامبر نفرمودند: «اُمّ اَیمن زنی است از اهل بهشت»! گفت: آری! اُم اَیمن شهادت داد که هنگامی آیه «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»[۱] نازل شد، پیامبر(ص) به دستور خداوند «فدک» را به فاطمه(س) بخشیدند. امام علی(ع) نیز حاضر شدند و به همین مطلب شهادت و گواهی دادند.

ابوبکر گفت: ای دختر رسول خدا تنها شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن جایز و پذیرفته شده است.

پس از این ماجرا، تا پایان خلافت ابوبکر و سال های متمادی پس از آن فدک به فاطمه(سلام الله علیها) و فرزندان او بازگردانیده نشد.

یکی از متکلمان شیعه اذعان پیدا می کند،و آن اینست که:ابن ابی الحدید می گوید:من به یکی از متکلمان امامیه،به نام «علی بن نقی » دربلده نیل گفتم:دهکده فدک آنچنان وسعت نداشت،و سرزمین به این کوچکی که جز چند نخل بیشتر در آنجا نبود،اینقدر ارزش نداشت که مخالفان فاطمه در آن طمع ورزند! 

علی بن نقی  پاسخ داد:تو  اشتباه می کنی،املاک کمی نبود.شماره نخلهای آنجا از نخلهای کنونی کوفه کمتر نبود.بطور مسلم،ممنوع ساختن خاندان پیامبر از این سرزمین حاصلخیز،برای این بود که مبادا امیرمؤمنان از درآمد فدک برای -تجهیزقوا-مبارزه با دستگاه خلافت استفاده کند.

برخورد خلفا با قضیه فدک کاملاً چندگانه و تناقض آمیز بود؛ زیرا ابوبکر فدک را از دست اهل بیت پیامبر خارج کرد و خلیفه دوم فدک را به اهل بیت برگرداند و عثمان خلیفه سوم-عثمان- دو مرتبه آن را از اهل بیت پیامبرگرفت و به مروان بن حکم اختصاص داد.

این برخورد چندگانه و تناقض آمیز، خود بهترین گواه بر باطل بودن آن حدیث ساختگی ابوبکر است که «نحن معاشر الانبیاء لانورّث»؛ زیرا اگر فدک به همه مسلمان ها اختصاص داشت چرا باید عثمان آن را به مروان عطا کند؟!

علامه امینی در نقد این روایت که «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث» می‌ گویند: که اگر واقعاً پیامبر این حدیث را بیان فرمودند می‌ بایستی آن را به گوش خاندان و خویشاوندان خود می‌ رساندند تا ادعای ارث و میراث نکنند و عذر و بهانه را از دست آنها می‌ گرفت؛ زیرا خاندان پیامبر با تمسک به عمومات آیات ارث می‌ توانستند ادعای ارث کنند. آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از فتنه ها و آشوب های پس از خود به خاطر این موضوع ارث و میراث آگاه و مطلع نبودند تا خاندان خود را نسبت به آنها هشدار دهند؟! هرگز چنین نبوده.

آیا می‌ شود گفت امیرمؤمنان که در روایات به «صدّیق اکبر» ملقب هستند و حضرت «صدّیقه کبری» پس از علم و آگاهی به این حدیث دروغین و ساختگی، سنت پیامبر را برای کالای ناچیز دنیا زیر پا گذاشته و ادعای فدک کرده اند؟! هرگز چنین نبوده است.

چرا باید سخن ابوبکر که بر خلاف قرآن و سنت قطعی پیامبر است – و تنها خود او که ذی نفع است و آن را نقل کرده-، راست و درست باشد، ولی ادعای فاطمه و امیرمؤمنان علی(ع)که فدک از آنِ آنهاست، نادرست باشد؟! در حالی که این دو بزرگوار در حدیث ثقلین در کنار قرآن و حجّت بر مردم معرفی شده اند.

به تواتر نقل شده که فاطمه زهرا پس از خارج شدن از مجلسی که درباره ارث و مطالبات خود با ابوبکر سخن گفته بود، تا پایان عمر کوتاهشان با ابوبکر و عمر سخن نگفت و وصیت کرد که وی را شبانه دفن کنند.

در صحیح بخاری آمده است: چون ابوبکر از دادنِ مطالبات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) خودداری کرد، فاطمه بر او غضبناک شد و تا زنده بود با وی سخن نگفت تا از دنیا رفت. هنگامی که حضرت فاطمه وفات نمود همسر او علی شبانه او را دفن کرد، و به ابوبکر اطلاع نداد تا در تشییع جنازه  شرکت کند و بر او نماز گذارد.

موضع گیری ۳خلیفه درماجرای «فدک»

بعد از این که قلعه خیبر به دست امیر المومنین(ع) فتح شد، یهودیان فدک اقدام به صلح با پیامبر(ص) کردند که مفاد صلح نامه بخشی از این زمینها را در اختیار آن حضرت  گذاشتند پیامبر در آن جا درختان نخلی با دست مبارک خویش کاشت و آن جا را به حکم آیه قرآن به زهرا  داد.
از محصول «فدک» فززندان فاطمه به حجاج و زائرین اطعام می‌نمودند، بعد از انقراض خلافت عباسی و تشکیل دولت و خلافت عثمانی که تمام عربستان زیر حکومت عثمانیان در‌آمد، سرنوشت این منطقه نامعلوم بوده ولی قطعاً از دوره متوکل از دست فرزندان فاطمه خارج شده و بیش از این در منابع تاریخی به مسئله فدک پرداخته نشده است.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در نامه ۴۵ نهج البلاغه به عثمان بن حنیف موضوع فدک را مطرح می‌ کنند:

«بلی! کانت فی أیدینا فدکٌ مِن کلِّ ما أظَلّتهُ السّماءُ، فشحَّت علیها نفوس قومٍ و سَخَت عنها نفوسُ قومٍ آخرین، و نِعم الحَکَم اللّه»؛ آری از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در اختیار ما بود، اما گروهی به آن بخل ورزیدند، و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و خداوند نیکو داوری است.

این فراز از سخن امام علی(علیه السلام) در واقع بیانگر شکایت و مظلومیت ایشان در موضوع غصب فدک است؛ عبارت «کانت فی أیدینا» تصریح دارد که فدک در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مدت چهار سال – از فتح خیبر تا رحلت پیامبر در دست اهل بیت(علیهم السلام) بوده و در آن تصرّف می‌ کردند سپس از دست ایشان خارج گردید

جمله «فَشَحَّت علیها نفوس قوم» اشاره به غاصبان حکومت است که آنها نسبت به مالکیت فدک بخل ورزیدند و از آن بیم داشتند که اگر در دست بنی هاشم و اهل بیت قرار بگیرد مردم گرد آنها جمع شوند و قدرت منازعه و بازپس گیری حکومت در آنها افزون گردد.

حضرت علی باگفتن  این سخن خواست به نسل آینده بفهماند که ایشان اگر سخن از فدک به میان می‌ آورند، نه به خاطر دنیاپرستی و رغبت به دنیا است؛ بلکه «فدک» نماد حق پایمال شده امام علی در موضوع خلافت و جانشینی پس از رسول‌خدا است.

روزی هارون الرشیدمحبتش گُل کرده بود،میخواسته ارادتش راابرازکند ودل امام رابدست بیاورد، به امام کاظم(ع) گفت: میخواهم فدک رابه شمابرگردانم،بیا ویانماینده بفرست تحولش  بگیر.

امام امتناع ورزیدند و فدک را نپذیرفتند. هارون پافشاری کرد و اصرار وخواهش میکرد.

امام کاظم وقتی اصرار او را دیدند، فرمودند: «من فدک را نمی‌ پذیرم مگر با همه حد و مرزهای آن».

« أَنَّ هَارُونَ الرَّشِیدَ کَانَ یَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ خُذْ فَدَکاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَیْکَ فَیَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَیْهِ فَقَالَ ع لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا قَالَ إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا قَالَ بِحَقِّ جَدِّکَ إِلَّا فَعَلْتُ قَالَ أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ فَتَغَیَّرَ وَجْهُ الرَّشِیدِ وَ قَالَ إِیهاً قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّانِی سَمَرْقَنْدُ فَارْبَدَّ وَجْهُهُ قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ إِفْرِیقِیَهُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِیهِ قَالَ وَ الرَّابِعُ سِیفُ الْبَحْرِ مِمَّا یَلِی الْجُزُرَ وَ إِرْمِینِیَهُ،قَالَ الرَّشِیدُ فَلَمْ یَبْقَ لَنَا شَیْ‏ءٌ،فَتَحَوَّلَ إِلَى مَجْلِسِی،قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُکَ أَنَّنِی إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا، فَعِنْدَ ذَلِکَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِه(بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار،جلد۴۸،صفحه۱۴۴

روزی حضرت به هارون متذکر می‌شود:‌ تو توان برگرداندن فدک را نداری زیرا چنانچه تو بخواهی فدک را برگردانی باید کل کشور-دنیا- را به ما برگردانی،( هارون که فکرمیکردمحدوده سرزمین فدک-موردمناقشه بین ابوبکروفاطمه زهرااست-حالا اگرچندکیلومتربیشترهم گفت،اشکالی ندارد) قسم خورد که محدوده رابگوید،برمی گرداند، امام گفت:‌ من محدوده آن را مشخص می‌کنم ببین آیا می‌توانی فدک را بازگردانی.

حضرت فرمودند که :‌  اولین مرز فدک از عدن است. چهره هارون متغیر شد ، گفت: ادامه بده، امام گفت:‌  مرز دوم فدک سمرقند است،همچنان هارون متغییربود،حضرت ادامه دادمرز سوم فدک آفریقا و مرز چهارم آن دریای خزر و ارمنستان است!

همچنان هارون رنگ به رنگ شدباعصبانیت گفت: فَلَمْ یَبْقَ لَنَا شَیْ‏ءٌ؟آنوقت برای ماچه می ماند!؟

حضرت جواب داد : من که به تو گفتم که نمی‌توانی فدک را به ما بازگردانی(قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُکَ أَنَّنِی إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا )

دراینجابود که هارون احساس خطرکرد وتصمیم گرفت اوراازمیان بردارد-بقتل برساند(فَعِنْدَ ذَلِکَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِه)

فرازونشیب های مالکیت فدک درزمان بنی امیه

ابوبکرگرفت،عمرپس داد،عثمان گرفت

برخورد خلفا با قضیه فدک کاملاً چندگانه و تناقض آمیز بود؛ زیرا ابوبکر فدک را از دست اهل بیت(علیهم السلام) بیرون آورد و خلیفه دوم فدک را به اهل بیت برگرداند و عثمان خلیفه سوم دو مرتبه آن را از اهل بیت(علیهم السلام) گرفت و به مروان بن حکم اختصاص داد.

ممنوعیت فرزندان فاطمه از فدک،در زمان خلیفه اول پی ریزی گردید،و پس از درگذشت علی،معاویه زمام امور را به دست گرفت،و فدک را میان سه نفر(مروان و عمرو بن عثمان و فرزندش یزید)تقسیم نمود.در دوران خلافت مروان،همه سهام در اختیار او قرار گرفت و وی آن را به فرزند خود عبد العزیز بخشید.او نیز آن را به فرزندش «عمر بن عبد العزیز»داد.از آنجا که او در میان خلفاء بنی امیه مردی میانه رو بود،نخستین بدعتی را که برداشت این بود که فدک را به فرزندان زهرا بازگردانید.پس از فوت وی،خلفاء بعدی فدک را از دست بنی هاشم گرفتند و تا روزی که طومار زندگی خلفای بنی امیه در هم پیچیده شد،فدک در اختیار آنان باقی بود.

فرازونشیب های مالکیت فدک درزمان بنی عباس

در دوران خلافت بنی عباس،مساله فدک نوسان عجیبی داشت.مثلا سفاح،آن را به عبدالله بن الحسن واگذار نمود،و پس از وی «منصور دوانقی »آن را باز گرفت،ولی فرزند او مهدی دوانقی آن را به اولاد زهرا بازگردانید،و پس از وی موسی و هارون روی مصالح سیاسی از دست آنها در آوردند،

تا آنکه نوبت خلافت به مامون(فرزندهارون) رسید.او رسما طی تشریفاتی حق را به صاحبانش واگذار نمود و پس از فوت مأمون باز وضع فدک نوسان پیدا کرد و گاهی مردود و گاهی ممنوع گشت.

در عصر خلفاء بنی امیه و بنی العباس،فدک بیش از آنکه جنبه انتفاعی داشته باشد،جنبه سیاسی بخود گرفته بود.خلفاء صدر اسلام به درآمد آن نیازمند بودند،ولی در زمانهای بعدی ثروت و پول در میان امرا و خلفا به قدری بود،که هرگز به درآمد فدک نیازی نبود.از این جهت،وقتی عمر بن عبد العزیز،فدک را به اولاد فاطمه واگذار نمود،بنی امیه او را توبیخ کردند و گفتند:تو با این عملت شیخین:ابی بکر و عمر را تخطئه نمودی و او را وادار نمودند که درآمد آن را میان فرزندان فاطمه قسمت کند،و اصل مالکیت آن را در اختیار خود داشته باشد. /شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۶

بعد از رحلت پیامبر، خلیفه اول، آن را تصرف و خدمتکاران آن را اخراج و آن را تصرف نمود و زهرا ـ سلام الله علیها ـ نتوانست حق خویش را از او بگیرد، خلیفه دوم آن را به یهودیان بازگرداند و بخشی از آن را از یهودیان خرید.
خلیفه سوم آن را به مروان و دیگران بخشید و تا زمان عمر بن عبدالعزیز از دست فرزندان زهرا خارج بود. با شروع حکومت عمر بن عبدالعزیز وی فدک را به فرزندان حضرت زهرا (س)بازگرداند، ولی یزید بن عبدالملک مجدداً از آنها باز پس گرفت. سفاح خلیفه عباسی به عبدالله محض بازگرداند، ولی منصور دوانیقی مجدداً فدک را غصب کرد، مهدی عباسی دوباره به فرزندان فاطمه برگرداند، ولی موسی بن مهدی آن را پس گرفت. مأمون آن را طی حکمی کتبی به فرزندان زهرا(س) بازگرداند.
اصبح وجه الزمان قد ضحکا بِرَدِّ مامون هاشم فدکاً (دعبل خزاعی)روی روزگار به سبب عودت فدک به بنی هاشم توسط مامون، پس از مدتها غم متبسم وخوشحال شد.