پیمانه ////                                                زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
پیمانه ////                                                زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

پیمانه //// زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

فرهنگی اجتماعی

جملات تمرینی فن بیان

تکرار جملات تمرینی فن بیان ، هوش کلامی شما را تقویت می‌کند


کانال کولر، تالار تونل


قوری گل قرمزی


یک سکه یک سنتی


یه یویوی یه یورویی


افسر ارشد ارتش اتریش


دوغ گاز دار، گاز دوغ دار!


چه ژست زشتی!


سه سیر سرشیر سه شیشه شیر


لیره رو لوله لوله رو لیره


رالی لاری!


چایی داغه، دایی چاغه!


ششلیک شنسل شنسل ششلیک


چیپس، چسب، سس


اگزیستانسیالیسم !


ریش شیری سیبیل شیری، سیبیل شیری ریش شیری


    دستِ راستِ ماستِ سُسه


کوکتل کتلت ، کتلت کوکتل


پشتی پستچی کدپستی


انگور انبه ازگیل اورانگوتان


                                                  جملات سخت فن بیان

لای رولت رنده‌ی لیمو رفته


غولا رو، با قند گول می زنیم


شیش سیخ کباب سیخی شیش هزار


کارل و لرل کارها رو رله کردن


دستم در دبه بود، دبه درش دستم بود


این باد چه بد بادی بود که من باد به بدی این باد دگر باد ندیدم!


سپر جلوی ماشین عقبی خورد به سپر عقب ماشین جلویی


تاجر تو چه تجارت می کنی؟ تو را چه که من چه تجارت می‌کنم؟


دل به دلت دله این دله دل مرده بده بده دل که بد آورده


سه دزد رفتن به بز دزدی ُ یه دزد یه بز دزدید ُ یه دزد دو بز دزدید


سپر عقب ماشین جلویی زد به سپر جلو ماشین عقبی


قصور عقل کجا و قیاس قامت عشق


کشتم شپشِ شپش کشِ شش پا را


زیرۀ ریزه میزه، از زیر میز می‌ریزه


سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند


سربازی سر سرسره بازی زد سر سربازی را شکست


شست ، سشوار کرد


شیخ شمس علی در شمس آباد


به نام وجودی که وجودم ز وجودش به وجود آمده است!


تو هر قبا که بدوزی به قد ادراک است


لورل روی ریل راه میرفت


منوچهر با یه بقچه پر ترپچه، توی باغچه، خورد پیازچه!


در این درگه که گَه گَه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه/ ز امروزت مشو غَره که از فردا نِه ای آگَه


سمسار تو سمساریش پوست سوسمار داشت


آهویی رفته بود چرا، که هم چرد و هم چراند بچه را، نه خود چرید نه بچه را، بگید چرا؟


امشب شب سه شنبست، فردا شبم سه شنبست، این سه سه شب، اون سه سه شب، هر سه سه شب سه شنبست!


سانجلاندرانلاردانده! (این جمله به زبان ترکی است و به معنای “این از اونهاست که اگه بخوریش دل درد می‌گیری” است!)


دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی ؟


شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی!


غنیمت است چنین شب که دوستان بینی!


جان بی جمال جانان میل جهان ندارد


هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد


در لُرِستان نُه لُرَند و هر لُری نُه نَرِّه لُر


نَره لُر چِه نَرِّه لُر هر نَرِّه لُر چِل نَرِّه لُر

ابیاتی از حافظ که ضرب المثل شده


 اشعار حافظ همه بیت الغزل معرفت است .  در غالب غزل های او  ابیاتی وجود دارد که در حکم ضرب المثل قرار گرفته است .

به ذکر چند بیت می پردازیم :  

    1. آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/  با  دوستان  مروت  با  دشمنان  مدارا
    2. آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود/  در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
    3. حافظ  وظیفه  تو دعا  گفتن  است  و بس / در  بند  آن  مباش  که  نشنید  یا  شنید
    4. بس تجربه  کردیم  در  این  دار  مکافات / با درد کشان هرکه  در افتاد  ور  افتاد
    5. نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار/ خودپسندی  جان  من برهان نادانی بود
    6. نگار من که به  مکتب نرفت و خط ننوشت /  به غمزه  مسئله آموز  صد مدرس شد
    7. من  از  بیگانگان  هرگز   ننالم// که  با  من   هرچه  کرد  آن آشنا  کرد
    8. با  خرابات  ننشینان  ز  کرامات  ملاف  //  هر  سخن  جایی و هر نکته مقامی دارد
    9. ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق   //  هر عمل اجری و هر کرده جزائی دارد
    10. سعی نابرده در این راه به جایی  نرسی  //    مزد  اگر  می  طلبی  طاعت  استاد ببر
    11. بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست  //    یا سخن دانسته گوای مرد عاقل یا خموش
    12. پای ما  لنگ  است  و  منزل  بس  دراز  //  دست  ما  کوتاه   و   خرما   بر   نخیل
    13. پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت // نا  خلف  باشم  اگر من به جوی نفروشم
    14. ما بدین در نه پی چشمت و جاه آمده ایم //  از  بد  حادثه  اینجا  به   پناه  آمده ایم
    15. در  پس  آینه  طوطی  صفتم  داشته اند / /آنچه  استاد  ازل  گفت  بگو  می گویم
    16. از جان طمع  بریدن  آسان  بود  ولیکن / / از  دوستان  جانی  مشکل  توان  بریدن
    17. جوانا   سر   متاب   از   پند   پیران // که   رای  پیر  از  بخت   جوان   به
    18. در  مکتب  حقایق  پیش  ادیب  عشق // هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
    19. تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف //  مگر اسباب  بزرگی  همه  آماده  کنی
    20. بیاموزمت     کیمیای     سعادت //  زهم  صحبت  بد   جدایی   جدایی
    21. زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت // عاقلا  مکن  کاری  کاورد  پشیمانی
    22. در یغاعیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت // ندانی قدروقت ای دل مگر وقتی که درمانی
    23. و اعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند//  چون به خلوت می روند آن کاردیگرمی کنند
    24. تو  پنداری  که   بد گو   رفت  و   جان   برد //  حسابش  با   کرام   الکاتبین   است
    25. خلوت   دل   نیست   جای   صحبت   اضداد // دیو  چو  بیرون  رود  فرشته  در آید
    26. فیض   روح   القدس  ار  باز   مدد    فرماید // دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
    27. جام  می  و خون دل هر یک به کسی   دادند// در دایره  قسمت  اوضاع  چنین  باشد
    28. مرا  به   کشتی  باده   در  افکن ای   ساقی //  که گفته اند نکویی کن و در آب  انداز
    29. خواهی که سخت وسست جهان بر تو  بگذرد//  بگذر زعهد سست و سخن های سخت خویش
    30.  حافظا  درکنج  فقر و خلوت  شب های  تار //  تا بود وردت دعا و درس قرآن غم  مخور
    31. دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت  //  دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
    32.  صبح خیزی  و سلامت طلبی  چون  حافظ //  هر چه  کردم  همه از دولت  قرآن  کردم
    33. حافظا می خور و رندی کن وخوش باش ولی /  دام  تزویر مکن  چون  دگران  قرآن  را
    34. حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج  //     فکر معقول بفرما،گل بی خار کجاست
    35. تو پنداری که بدگو رفت و جان برد    //    حسابش با کرام الکاتبین است
    36. با خرابات ننشینان ز کرامات ملاف   //   هر سخن جایی   و هر نکته مقامی دارد
    37. گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان //     بلا بگردد و کام هزار ساله برآید
    38. به صفای دل رندان صبوحی زدگان  //  بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند
    39. بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین //   کاین اشارت ز جهان گذران  ما را بس
    40. گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع   / سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش
    41. بادلِ خونین لبِ خندان بیاور همچو جام//  نی گرت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
    42. تا نگردی آشْنا  زین پرده رمزی نشنوی//   گوشِ نامحرم نباشد جای پیغام سروش
    43. وفا خواهی جفاکش باش حافظ  // فان الربح و الخسران فی التجر‌
    44. به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر    //  به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
    45. ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون //  نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
    46. از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر   //   یادگاری که در این گنبد دوار بماند
    47. در اندرون من خسته دل ندانم کیست  //   که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
    48. به صدق کوش که خورشید زاید از نفست//   که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست
    49. غلام همت آنم که زیر چرخ کبود   //   ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
    50. مجو درستی عهد از جهان سست نهاد //     که این عجوزه عروس هزاردامادست
    51. وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم //    که در طریقت ما کافریست رنجیدن
    52. هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق  //   ثبت است بر جریده عالم دوام ما
    53. تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد  //  وجود نازکت آزرده گزند مباد
    54. دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای //  فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد
    55. گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان //     نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
    56. کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز//   تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
    57. پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد //  گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
    58. خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد//   بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش
    59. دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل //  مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
    60. شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما  //   بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد

رمل و ماسه

     بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند

ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند
عده‌ای « حسن‌القضا » را دیده‌اند
عده‌ای را بنزها بلعیده‌اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجیها بسیجی‌تر شدند
آی، بی‌جانها ! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید
تو چه می‌دانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش، رقص مرگ را
تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناصه چیست
تو چه می‌دانی سقوط « پاوه » را
« باکری » را « باقری » را « کاوه » را
هیچ می‌دانی « مریوان » چیست؟ هان !
هیچ می‌دانی که « چمران » کیست؟ هان !
هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست
هیچ می‌دانی « دوعیجی » در کجاست؟
این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی‌سر است
تو چه می‌دانی که جای ما کجاست
تو چه می‌دانی خدای ما کجاست
با همانهایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند
با همانها کز هوس آویختند
زهر در جام خمینی ریختند
پای خندقها احد را ساختند
خون‌فروشی کرده خود را ساختند
باش تا یادی از آن دیرین کنیم
تلخ آن ابریق را شیرین کنیم
با خمینی جلوه ما دیگر است
او هزاران روح در یک پیکر است
ما زشور عاشقی آکنده‌ایم
ما به گرمای خمینی زنده‌ایم
گرچه در رنجیم، در بندیم ما
زیر پای او دماوندیم ما
سینه پرآهیم، اما آهنی
نسل یوسفهای بی‌پیراهنیم
ما از این بحریم، پاروها کجاست؟ 
این نشان ! پس نوش داروها کجاست؟
ای بسیجیها زمان را باد برد
تیشه‌ها را آخرین فرهاد برد
من غرور آخرین پروانه‌ام
با تمام دردها هم خانه‌ام
ای عبور لحظه‌ها دیگر شوید !
ای تمام نخلها بی‌سر شوید !
ای غروب خاک را آموخته !
چفیه‌ها ! ای چفیه‌های سوخته !
ای زمین ! ای رملها، ای ماسه‌ها
ای تگرگ تق‌تق قناصه‌ها
جمعی از ما بارها سر داده‌ایم
عده ای از ما برادر داده‌ایم
ما از آتشپاره‌ها پر ساختیم
در دهان مرگ سنگر ساختیم
زنده‌های کمتر از مردارها !
با شما هستم، غنیمت‌خوارها !
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه ! لعنت بر شما
بار دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی‌الامر شماست
با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی
باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟
ای شکوه رفته امشب بازگرد !
این سکوت مرده را در هم نورد
از نسیم شادی یاران بگو !
از « شکست حصر آبادان » بگو !
از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در « فتح‌المبین »
از « شلمچه »، « فاو » از « بستان » بگو
ای شکوه رفته ! از « مهران » بگو !
از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند
پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند
ای جماعت ! جنگ یک آیینه است
هفته تاریخ را آدینه است
لحظه ای از این همیشه بگذرید
اندر این آیینه خود را بنگرید.


«
محمد حسین جعفریان »

 

 

ورود آزادگان


روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور اولین گروه آزادگان سرافرازی بود که پس از سال ها اسارت در زندان ها و اسارتگاه های رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند. آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضی ترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینه هایی فراخ تر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند. آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند.آزادگان، با ایمان راسخ خود در برابر همه فشارهای جسمی و روحی دشمنان ایستادند و روابط اجتماعی جامعه کوچک اردوگاهی خود را بر پایه اخلاق حسنه بنا نهادند و از شکنجه های مزدوران بعث هراسی به خود راه ندادند.اسراى سرافراز ایرانى از چند نقطه مرزى با تشریفات وارد کشور شدند و نخستین واکنش آنان، بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود. زیارت مرقد مطهر حضرت امام خمینى(ره) و هم‏چنین بیعت با جانشین خلف وى حضرت آیت ‏الله خامنه ‏اى، از نخستین برنامه ‏ها و اقدامات مشترک آزادگان سرافراز ایرانى بود.

 

مقام معظم رهبرى درباره آزادگان چنین فرموده ‏اند: «یکى از چیزهایى که شما را، دلهایتان را زنده نگه میداشت، پر امید نگه می‏داشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن ‏بزرگوار هم خیلى به یاد اسرا بودند. حال پدرى را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید....

 

مسأله اسارت طولانى فرزندان این ملت به‏ نوبه خود امتحان دیگرى بود که ملت ما با موفقیت آن‏را به انجام رسانده و اسراى ما همانند ملت ایران، از خود آزادمردى نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازى به وطن بازگشتند.... شما در دوران اسارت، شرایط سختى را گذراندید، اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگى خود به اسلام، امام و انقلاب، موجب افتخار و آبرومندى ملت خود در برابردشمن شدید.»


آزادگان شهرستان بیرجنذ

روستای تخته جان 


حجت الاسلام غلامحسین کمیلی

منصور مخملباف

غلامحسن سعادت


ورود به شهرستان بیرجند و استقبال بی نظیر مردم عزیز و قهرمان پرور


سخنرانی آزاده غلامحسین کمیلی در جمع مردم بیرجند سال 1369






چند کودک و نوجوان در حماسه کربلا حضور داشتند؟

چند کودک و نوجوان در حماسه کربلا حضور داشتند؟


1. قاسم بن الحسن (ع): پدرش امام حسن مجتبى (ع) و مادرش «رمله‏» می‏باشد .
در شب عاشورا در پاسخ امام حسین (ع) که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شیرین‏تر از عسل‏» .
او پس از اصرار زیاد از امام حسین (ع) اجازه به میدان رفتن گرفت و این‏چنین رجز می‏خواند:
ان تنکرونى فاناابن الحسن
سبط النبى المصطفى المؤتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن
بین اناس لاسقوا صوب الحزن
او کارزار سختى نمود و با اینکه نوجوانى کم سن و سال بود، پس از کشتن چند نفر از دشمنان، در نهایت‏بر اثر ضربت ‏شمشیر نقش بر زمین گشت و به شهادت رسید . سن او سیزده سال بود .
2 . ابوبکر بن الحسن (ع): پدرش امام حسن مجتبى (ع) و مادرش، کنیز آن حضرت بود. او از مدینه همراه عمویش امام حسین (ع) به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به میدان آمد و جنگید تا به فیض شهادت نایل گشت .
3. عبدالله بن الحسن (ع): پدرش امام حسن مجتبى (ع) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله می‏باشد. عبدالله در کربلا نوجوانى بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین (ع) را زخمى و بی‏یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمی‏شوم‏». در آن هنگام شمشیرى به طرف امام حسین (ع) روانه شد. عبدالله دست‏خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان‏» ! حسین (ع) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می‏کند. ناگاه حرمله بن کاهل تیرى بر او زد و او در دامان عمویش حسین(ع)، به شهادت رسید. وى نوجوانى یازده ساله بود .
4 . عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زینب ( علیها السلام) است. او در اوائل راه مکه به کربلا، در «وادى عقیق‏» به امام حسین(ع)پیوست. او در روز عاشورا به میدان نبرد تافت و شمشیر زد تا به شهادت رسید.
5 . محمدبن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء می‏باشد. او با برادرش «عون‏» در راه مکه به کربلا در «وادى عقیق‏» به امام حسین(ع) پیوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به میدان رفت و به شهادت رسید .
6 . عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقیل و مادرش، رقیه دختر حضرت على(ع)می‏باشد . وى در روز عاشورا در میدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد.
دشمن به سوى او تیرى رها کرد و و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیرى کند. تیر دستش را به پیشانى دوخت. تیرى دیگر، قلب او را نشانه گرفت. شهادت او در روز عاشورا این‏گونه بود.
عبدالله، چهارده سال داشت.
7 . محمد بن مسلم: پدرش مسلم‏بن‏عقیل و مادرش از کنیزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله‏» در حمله دسته جمعى فرزندان ابیطالب به دشمن شرکت کرده، سپس به شهادت رسید. او سیزده ساله بود.(1)
و یکی از کودکانی که در کربلا شهید شد، طفل کوچک امام حسین (ع) بود ،که در اسم وی اختلاف است.
قدیمی ترین منبع که نام علی اصغر را در آن آمده، کتاب فتوح ابن اعثم است که گوید: حضرت فرزند شیرخواری به نام علی داشت.(2)
نام فرزند خردسال امام حسین(ع) به نام عبدالله نیز در تاریخ آمده که در روز عاشورا به شهادت رسید. شیخ مفید هنگام شمارش فرزندان امام حسین(ع) می نویسد: عبدالله بن حسین که در کودکی با تیری که از سوی دشمن پرتاب شد، در دامن امام حسین(ع) گلویش ذبح شده و شهید شد.(3)
طبری، ابن اثیر وغیره نیز نام آن طفل شیرخوار را عبدالله ضبط کرده اند.(4)
احتمال دارد این شخص همان علی اصغر باشد که به دو صورت نام او در تاریخ ضبط شده است. این احتمال را هم می توان داد که دو فرزند خردسال امام در کربلا بوده اند. شهید قاضی طباطبایی بر این باور است که عبدالله رضیع غیر از علی اصغر است.(5)
پی نوشت ها:
1. برگرفته از مجله ماهنامه دیدار آشنا، شماره 45 .
2. الفتوح، ابن اعثم کوفى (م 314)، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى (ق 6)، تحقیق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش، ص 908.
3. ارشاد،شیخ مفید، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2، ص 137.
4. تاریخ الأمم و الملوک ، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387/1967، ج 5، ص 468؛ الکامل فی التاریخ ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م 630)، بیروت، دار صادر، 1385/1965ج4، ص92.
5. سیدمحمدعلی طباطبائی، تحقیق در باره اولین اربعین، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ص 670 به بعد.
دراین زمینه به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:
-نگاهی نو به جریان عاشورا جمعی از نویسندگان ، مقاله علی اکبری کو دکان ونوجوانان در کربلا ، مقاله شهدای علوی تبار در کربلا و مقاله تعداد یاران امام حسین (ع)
-انصار الحسین، مهدی مهدی شمس الدین
- ابصار الحسین، سماوی
- فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، "کلمه " اصحاب امام حسین (ع)

- مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

موفق باشید.

شهید عباسی قسمت اول

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

درباره شهید عباسی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خاطرات زندگی 1



سختی های روزگار از زبان مرحوم وهب وارسی