پیمانه ////                                                زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
پیمانه ////                                                زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

پیمانه //// زخط یار بیاموز مهر با رخ خوب//که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

فرهنگی اجتماعی

شهید علی اکبر غفاری

    شهید علی‌اکبر غفاری فرزند اسماعیل در تاریخ 10 فروردین سال 1346 در روستای تخته جان از توابع شهرستان بیرجند، در خانواده‌ای سخت‌کوش و مؤمن دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را تا کلاس چهارم ادامه داد و سپس به کار کشاورزی و قالیبافی مشغول شد. او جوانی مؤمن و بسیار مؤدب و خوش‌اخلاق بود و با توجه به برخورداری از قدرت بدنی در کارهای سخت روستا از قبیل لایروبی قنوات و کشاورزی به دیگران کمک می‌کرد. با شروع جنگ تحمیلی منتظر بود تا در اولین فرصت به صفوف رزمندگان اسلام درنبرد حق علیه باطل بپیوندد. هنوز چند ماه به موعد سربازی‌اش مانده بود که کار در روستا را رها کرد و به خدمت سربازی رفت.

    اولین بار در اسفندماه 1364 در عملیات والفجر 9 که در منطقه شرق سلیمانیه انجام شد شرکت کرد و در قسمت تدارکات و پشتیبانی جنگ مسئول مهمات رسانی به رزمندگان بود. او دریکی از آزمون‌های تیراندازی با سلاح تیربار مقام اول را کسب کرد. خود را برای شهادت آماده می‌دید. سرانجام در تاریخ 26/2/1365 در منطقه‌ی حاج عمران در سن 19 سالگی به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد.

پیکر پاک او پس از تشیع در شهرستان بیرجند به زادگاهش روستای تخته جان منتقل و به خاک سپرده شد.

    مرحوم پدرش می‌گفت: رفتار پسرم خیلی خوب بود. به من و مادرش احترام زیادی می‌گذاشت. به دیدار اقوام و بستگان می‌رفت. در آخرین مرخصی که آمده بود. به خانه تک تک اقوام رفت و با آن‌ها خداحافظی نمود. در آخرین دیدار به من گفت: پدرم مرا حلال کنید شاید این آخرین دیدارمان باشد مرا بوسید و رفت.

    مادر شهید می‌گوید: «در کارهای کشاورزی به ما و سایر مردم کمک می‌کرد. با همه مردم گرم و صمیمی بود. از پس‌اندازش مبلغی به فقرا می‌داد. به نماز و قرآن اهمیت زیادی می‌داد. به نظافت شخصی و عمومی اهمیت می‌داد. با لباس تمیز وارد مسجد می‌شد. سر سفره هر غذایی می‌گذاشتم می‌خورد. به‌هیچ‌وجه بهانه‌گیری نمی‌کرد. یکی از اقوام نهال کاشته بود کسی نبود برایشان آبیاری کند تراکتور را سوار شد و از دو کیلومتری روستا با سطل آب آورد و نهال‌ها را آبیاری نمود. شنیده بودم پسرم خط‌شکن است. به او گفتم: پسرم! مردم می‌گویند: تو در جبهه خط‌شکنی؟! چرا تو می‌روی؟ بگذار بقیه بروند؟! در جوابم گفت: مادر! بقیه هم مثل من، یکی باید خط را بشکند خودم داوطلبانه این کار را انجام می‌دهم.»

    خواهر شهید، مریم غفاری می‌گوید: «برادرم همیشه خواهرانش را به حجاب و عفاف سفارش می‌کرد؛ و معتقد بود حجاب زن ارزنده‌ترین زینت زن است؛ و ادامه دادن راه شهدا توسط دختران از این راه ممکن است.»

    هم‌رزم شهید غفاری، غلامرضا آخوندی می‌گوید: «شهید غفاری فردی خاکی و متواضع بود هرگاه صدای اذان می‌شد به بچه‌ها می‌گفت: نماز، نماز؛ یادم هست از لشکر ویژه شهدا به سمت ارتفاعات منطقه حاج عمران، قله 19-25 حرکت کردیم و با نیروهای عراقی درگیر شدیم. مسئول دوشیکا و کمک آن هر دو مجروح شدند. کسی نبود که دوشیکا را به کار اندازد نیروهای عراقی به‌قدری نزدیک شدند که نارنجک پرت می‌کردند. شهید غفاری با شجاعت تمام پشت دوشیکا رفت و تعداد زیادی از نیروهای بعثی را به هلاکت رساند و با این کار باعث عقب‌نشینی نیروهای عراقی شد.»

منبع : کتاب بی قراران /علیرضا کمیلی